سلام به همراهان همیشگی وبلاگ! عذر می خوام که انقدر نقد های قسمت به  قسمت دیر می شه!!! نمی دونم چرا انقدر زود به زود دوشنبه می شه! :) اما سعی می کنم همون روز بذارم نقدش رو!! اگه هم که دیگه علاقه ای ندارین به این گقتگوها، میتونیم به کلی بیخیالشون بشیم!؟ اما به نظر من که خوبن، و فک می کنم کم انرژی بودنشون به کم انرژی بودن سریال برمی گرده درسته؟! امیدوارم که همیاری تون با انرژی تر باشه! بریم سراغ قسمت یازدهم:

1) قبل از هر چيز فكرش رو مي كردين كه شربت بميره؟؟ من كه اصلا بهش فكر نكرده بودم! البته وقتي تو اين قسمت ٢٠ دقيقه رو به خوش گذروني هاي شربت و نصرت اختصاص دادن، حدس زدم كه بايد يه اتفاقي بيفته. اما از طرفي هم به نظرم شربت قوي تر از اين حرف ها مي اومد و هم اينكه فكرشو نمي كردم به اين زودي ها پيداش كنن و اينها. همه چي اصلا خيلي سريع انجام شد! اكرم به قباد گفت، قباد سريع قبول كرد به بهبودي گفت و بعدشم كه اونطوري!! من فك مي كردم اين قضيه بيشتر طول مي كشه؛ اما با اين وضعيت معلوم نيس تو اينده چه داستان جديدي رو مي خوان رو كنن.

2) البته احتمال خيلي زياد بين نصرت و قباد شكراب مي شه. حالا بايد ديد نصرت اين موقعيت رو چطور كنترل مي كنه.

3) همچنان نظرم در مورد بهبودي مثل قبل هست؛ خيلي زيادي ادم بد و زيادي سعي دارن شخصيتي چندوجهي و چندلايه نشون بدن اما به نظر من بيشتر شخصيتي رو مخ و بي مزه است.

4) اصلا بخش هاي سياسي مرتبط به فرهاد رو كسي بهش ارزشي مي ده؟؟ فرار دادن مصدق از زندان؟؟؟ خب موضوع ندارين نسازين!

5) در مورد قباد هم كه حرفي ندارم واقعا. فعلا كه اكرم جادوش كرده و بايد ديد تهش به كجا مي رسه. اميدوارم زودتر شيرين بياد تا شايد داستان جذاب تر شه.

6) فرهاد براي آذر شعر ننوشت؟ من يادم نيست اما ازش بعيد نيست كه شعر گفته باشه. چقد هم مي خواست خودشو مظلوم نشون بده. 

+ نظر شما در مورد اين قسمت چي بود؟