وبلاگ - نقد و بررسی قسمت چهارم فصل دوم سریال "شهرزاد" توسط هواداران
سلام به دوستان و همراهان خوب وبلاگ! بدون حرف اضافه بریم به بررسی قسمت چهارم فصل دوم!
1) تو این قسمت با شخصیت بهبودی بیشتر آشنا شدیم. ببینید چیزی که نویسنده خواسته با نشون دادن این شخصیت بسازه، کسی که خیلی بی رحمه اما در عین حال زنش رو دوس داره و اینها، شخصیتی که روی کاغذ خیلی جذابه. اما اینکه چطور روی تصویر بیاد از اون مهم تره. من بازی رضا کیانیان رو توی فیلم های قدیمی ترش بیشتر می پسندم. به نظرم یه چند وقتی هست که بازیش اون ابهت و اون صلابت رو نداره. به نظرم تو فیلم های چند سال پیش بهمن فرمان آرا خیلی جالب تر و بهتر بازی می کرد و وقتی نقش فردی رو داشت که مخاطب باید ازش می هراسید، واقعا ازش می ترسیدید. اما هر دلیلی که داشت این گنده گویی های بهبودی در این قسمت زیاد برای من هراسان آور نبود. خیلی معمولی و کپی برداری از شخصیت های به مراتب پیچیده تر و جذاب تر داستان های خارجی.
2) اکرم واقعا داره رنگ واقعی خودش رو نشون می ده. اینکه شخصیتی باعث بشه شما ازش بدتون بیاد یا خوشتون یا کلا حسی رو در شما برانگیخته کنه یعنی بازیگر کارش رو درست انجام داده. در مورد اکرم هم همینطوره. یه آب زیر کاه واقعی که می خواد بشه همه کاره ی خونه. مطمئنا برای این کار اول از همه باید عمه بلقیس رو سر به نیست کنه!!! اما نمی دونم رابطه ش با قباد تا کجاها بره. بعید می دونم قبادی که این همه دم از عشق به شهرزاد می زنه، به وسوسه هاش در مورد اکرم جواب بده؛ البته در حالتی که مست نباشه!!! اما هر چی هست این تقابل برای من جذابه. مخصوصا وقتی که شخصیت مهم داستان، شهرزاد، واقعا روی اعصاب من می ره!
3) واقعا نمی دونم اینکه شهرزاد به شخصیتی منفور تبدیل بشه از قصد بوده یا نه اما واقعا اینطوره. همانطور که گفتم قبلا، شهرزاد عملا تو سریال هیچ کاره اس و با اضافه شدن شخصیت های بیشتر و تازه تر که به خاندان ایوان سالار مرتبط هستن و نه به خانواده ی خنثیِ شهرزاد، نقش این شخصیت هر روز کمرنگ تر می شه. حالا تا آخر داستان خیلی مونده و احتمال افتادن هزاران اتفاق وجود داره اما فعلا، در قسمت چهارم این فصل، متاسفانه یا خوشبختانه، شهرزاد واقعا کارهایی نفرت انگیز انجام می ده. اینکه سریع دویده اومده تا بچه ش رو ببره، انگاری که قباد و خانواده ش یه مشت قاتل دیوانه ی زنجیری هستن. نمی دونم چرا مدام یادش می ره که این بچه، بچه ی قباد هم هست. الان رسما شهرزاد، تنها کاری که می کنه اینه که سنگ بچه شو به سینه بزنه و قیافه ی حق به جانب به خودش بگیره. هر کاری می کنم نمی تونم بهش حق بدم یا ازش حمایت کنم، هر چقدرم که حق با اون باشه. الان شخصیتش طوری شده که دوست ندارم زیاد تو صحنه ها ببینمش.
4) امان از این فرهاد. امان از این نویسندگان که می خوان به زور بگن فرهاد خیلی انقلاب جوئه، فکر های بزرگ تو سرش داره، با فرهنگه، به فکر همه هست، با اینکه امید بچه ی خودش نیست اما شادی شهرزاد براش از همه چی مهم تره، پدر و مادرش رو دوست داره....واقعا آدم انقدر عالی هست؟! من که ندیدم. بازی بد ِ زمانی هم که دیگه گلِ سرسبد همه چی. به خدا اکت خوب فقط به عینک زدن نیست.
5) باز هم می گم رابطه ی شربت و نصرت عالیه. دیالوگ هایی که بینشون رد و بدل می شه خیلی جذاب و خوب هستن. امیر جعفری هم که همیشه تو فیلم ها و سریالهای فتحی این طوری بازی می کنه اما بازیش خوبه. کارآگاه خونسرد که پاش بیاد آدم هم به راحتی می کشه.
6) نمی دونم شما هم متوجه شدین یا نه. بازی شهاب در برابر هر یک از شخصیت ها یک جور خاص هست. در مقابل اکرم و زیردست هاش، یک جوری رییس مابانه ست، ابروهاش تو هم گره خورده، اعصاب نداره. در مقابل عمه بلقیس، شرم به همراه کمی ترس تو رفتارش و تو بازیش دیده می شه. و وقتی با شهرزاده، کلا گل از گلش می شکفه، اصلا رمق می یاد تو صورتش. این نشان از چه چیزی به جز دانش بالای بازیگر؟!!
7) داستان داره هیجان انگیزتر می شه. تقریبا نمی شه حدس زد چه اتفاقی می خواد بیفته. به نظرتون شیرین اصلا از دارالمجانین بیرون می یاد؟ به نظرتون قباد به وسوسه های اکرم جواب می ده؟ نظر شما در مورد این قسمت چی بود؟