قسمت سوم سریال "شهرزاد" هم دیروز منتشر شد. اگر هنوز موفق به دیدن این قسمت  نشدین، برای لو نرفتن داستان این پست و نظراتشو نخونین.

 1) به نظرم قبل از هر چیز باید یه چیزی برای ما، کسانی که قباد رو دوست دارن، مشخص  بشه. اینکه، در هر داستانی هم قهرمان هست و هم آدم بد؛ کسی که نویسنده از  مخاطبش انتظار داره که ما ازش بدمون بیاد و آرزو کنیم که "قهرمان" داستان بر اون آدم بد برتری پیدا کنه. اما خیلی نمونه های داستانی هستن که آدم بد ِ داستان، اونقدرها هم خبیث و بد نیست و میشه باهاش همذات پنداری کرد یا حداقل درکش کرد. این دیگه به خود مخاطب برمی گرده که کدوم شخصیت رو انتخاب کنه و بیشتر دوستش داشته باشه. نویسنده ی داستان، تو ذهن چیزهایی دیگه ای رو داره. یعنی با وجود خاکستری ساختن شخصیت های بد، اما ته ِ ته ِ تهش، آدم های بد، بد هستن و باید بگذارن آدم خوب ها به زندگیشون برسن.

حالا توی سریال شهرزاد، من و امثال من از شخصیت قباد بیشتر لذت می بریم. کسی که سعی می کنه مغرور باشه، سعی می کنه امر و نهی کنه. کسی که می خواد با زور و جلال و جبروتش زن آرزوهاشو به دست بیاره. اما همه می دونیم که روی نرم و مهربونی هم داره اما از بس روزگار باهاش بد کرده به این روز افتاده. حالا اینکه من و شما این شخصیت رو دوست داریم و دلمون می خواد حالا حتی از راه بد هم که شده به شهرزاد برسه، عقیده ی ماست. به نظرم همینه که سریالها، فیلم ها و داستان ها رو جذاب می کنه. اینکه هر کس می تونه هر شخصیتی رو که دوس داره دنبال کنه و نگران اون باشه.

از این بگذریم که تا اینجای کار به نظر می یاد که شهرزاد رسما هیچ کاره هست تو داستان و جایی تو مسیر اصلی داستان نداره؛ جز کسی که قباد دوسش داره و داره به خاطرش هر کاری می کنه. تو فصل اول، همه کاره شهرزاد بود. همه چیز به اون بستگی داشت اما تا اینجای کار (که می دونم هنوز خیلی زوده برای تصمیم گرفتن و حکم صادر کردن) داستان شهرزاد تکاپوی خاصی نداره.

2) وقتی که شما شخصیتی رو دوس داری که نویسنده نمی خواد دوست داشته باشی و ازت انتظار داره که از عشق و عاشقی کردن فرهاد و شهرزاد، قند تو دلت آب شه، اونوقت دیدن صحنه های دو تاییشون به عذاب تبدیل می شه. واقعا می تونست رابطه ی فوق عاشقانه ی این ها رو بهتر نشون بدن. نمی دونم چرا همه چیش تصنعیه. نمی دونم به خاطر شیمی نداشته ی ترانه و مصطفی زمانی هست یا چی اما به قولی "در نیومده!" خلاصه که شرمنده نویسندگان شهرزاد! من بیشتر بخش های شهرزاد و فرهاد رو دو تا یکی می زنم می ره جلو و نگاه نمی کنم.

3) قباد داره روز به روز به سمت تاریکی می ره. البته نه کاملا، اما با وجود بلقیس، فک نمی کنم چاره ای جز این داشته باشه. بلقیس هی هندونه زیر بغلش می ده و با القاب رنگین رامش می کنه. به نظرتون ممکنه اینها همه نقشه باشه؟ به نظر نمی یاد که بلقیس و آقا بزرگ رابطه ی اونقدر خوبی داشته باشن. شاید بلقیس اومده انتقام بگیره؟

4) نظرتون در مورد صحنه ای که بلقیس، فرهاد و دید چیه؟ یعنی ممکنه فرهاد بچه ی بلقیس و هاشم باشه؟! یا اینکه به خاطر شباهتش به پدرش بود که بلقیس حالش دگرگون شد؟

5) فعلا که بلقیس حواسش به همه چیز هست و جیک و پوک اکرم رو ریخت بیرون!! اکرم اصلا باورش نمی شد!

6) حقیقتا باید اسم فصل دو رو می گذاشتن "بلقیس" یا "قباد". اصلا زندگی اینها خیلی جذاب تره و خود نویسندگان هم می دونن!

7) شربت و نعمت خیلی جالبن با همدیگه. پانته آ پناهی ها خیلی روون و راحت بازی می کنه.

8) من نمی دونستم که کیانیان هم تو این فصل هست!!! درست متوجه نشدم که چی کاره س؟ برادر همون یارو گردن کلفتس که بلقیس دستور داد بُکُشن؟

+ نظر شما در مورد این قسمت چی بود؟