وبلاگ - نقد و بررسی قسمت بیست و پنجم سریال "شهرزاد"

 دوستای خوب وبلاگ امیدوارم همگی قسمت جدید رو تا الان دیده باشید. بریم  سراغ نکات این قسمت.

 1) قبل از هر چیز از این جمله ی شهرزاد که گفت (نقل به مضمون):"ما هم که اشتباهات  خودمونو می گیم قسمت بوده" . خیلی جالب بود. مادر شهرزاد واقعا خیلی زن سستی  ئه. البته درک می کنم که زمان و مکان سریال باعث می شه که مادر سریال آدمی باشه "واقع بین" اما نه دیگه در این حد. باز جای شکرش باقیه که شهرزاد مثل اونها فکر نمی کنه.

2) طبق معمول قباد یه نیمچه حرکتی انجام داد و هیچ نتیجه ای نداشت. مگه قرار نشد اکرم رو اخراج کنن چرا پس هنوز اونجا بود؟ در ضمن دیگه قباد داره یکنواخت می شه نقشش. همش حرف حرف حرف. حتما تو کلیپ قسمت بعدی هم دیدید که باز داشت تهدید می کرد فرهاد رو. آقا جان انقدر تهدید نکن یه حرکتی بزن. انقدر الکی رجز نخون یه کاری بکن. الان قباد رسما یه مهره ی سوخته س. کاملا بعیده گه بخواد برگرده به جایگاه بهتر. پیش بزرگ آقا که برای هزارمین بار خوار شد، شهرزاد رو که از دست داد، از اموال بزرگ آقا که پشیزی بهش نمی رسه، حتی براش انقدر ارزش قائل نیستن که دعوتش کنن به جلساتشون. دیگه از این خوار و خفیف تر؟ اونم که می شینه فقط سیگار می کشه و برای این و اون خط و نشون پوچ می کشه. با این وضع تغییر 180 درجه ای برای قباد کاملا غیر قابل باوره. من زیاد خوش بین بودم.

3) اصلا این نقش جمشید هاشم پور چی بود اصلا؟ چرا مرد؟ چرا برای من مهم نیست اصلا؟

4) جالبه فرهاد توضیح درستی از بازی امیرحسین رستمی در این سریال رو داد تو یه صحنه. برگشت بهش گفت :" بازی نداشتی فقط کلمه ها از دهنت بیرون می اومدن" . واقعا درست تر از این نمی شه توصیفی برای بازی ضعیف و حوصله سر بر رستمی بکار برد.

نظر شما در مورد این قسمت چی بود؟

شهاب حسینی - آیا "فروشنده" اصغر فرهادی، در کن 2016 خواهد بود یا نه؟!

 روابط عمومی فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی در خبری به نقل از مدیر هنری  جشنواره‌ی فیلم کن اعلام کرد که «ما هنوز فیلم «فروشنده» را ندیدیم.»

 به گزارش ایسنا، تیری فراماکس، مدیر هنری جشنواره فیلم کن در مصاحبه‌ای با نشریه  «ورایتی» در پاسخ به سوالی درباره حضور فیلم اصغر فرهادی در این دوره از جشنواره  گفت: «ما هنوز فیلم «فروشنده» را ندیده‌ایم و امیدوارم بتوانیم در چند روز آینده آن را ببینیم.»

بنا بر این گزارش، فیلم «فروشنده»، با توجه به طی کردن مراحل فنی، دیرتر از موعد مقرر به هیات بررسی فیلم‌های جشنواره کن رسید و براساس اعلام مدیر هنری این جشنواره، «فروشنده» در چند روز آینده دیده می‌شود و نظر آنها در مورد حضور یا عدم حضور فیلم در جشنواره اعلام خواهد شد.

به تازگی لیست فیلم‌های بخش اصلی و «نوعی نگاه» جشنواره‌ی کن اعلام شد که فقط تاکنون فیلم «وارونگی» بهنام بهزادی از ایران برای بخش «نوعی نگاه» اعلام شده است.

وبلاگ - عکس هایی از سریال شهرزاد

دوستان خوبم، نازنین جان زحمت کشیدن و این عکس ها رو از سریال "شهرزاد" در اختیار وبلاگ قرار دادن. نظر شما در مورد این عکس ها و اتفاقاتی که ممکنه بیفته چیه؟

  

 

+ تیزری جدید از قسمت بعدی سریال:

 

شهاب حسینی - دو خبر درباره دو پروژه

 ایسنا نوشت: مراحل ساخت فیلم ایرانی انگلیسی «غلام» به کارگرانی میترا  تبریزیان با بازی شهاب حسینی در نقش اصلی پایان یافت و این فیلم آماده  نمایش شده است.

 «غلام» که اولین ساخته بلند سینمایی میتا تبریزیان عکاس متولد ایران و ساکن لندن  است، درباره یک راننده تاکسی رمزآلود (شهاب حسینی) است که گذشته‌اش زندگی او را تحت تاثیر قرار داده اما هیچ علاقه‌ای به صحبت درباره آن ندارد.

در این فیلم که نگارش فیلمنامه آن بر عهده تبریزان و سیروس مسعودی بوده است، شهاب حسینی ستاره پس از انقلاب که در سال 2011 برای بازی در فیلم «جدایی» برنده جایزه خرس نقره‌ای جشنواره برلین شد در کنار بهروز بهنژاد ستاره سینمای قبل انقلاب بازی کرده است.

بنا بر این گزارش، حسینی که بازیگر مورد علاقه اصغر فرهادی است در جدیدترین فیلم این کارگردانی با عنوان «فروشنده» نیز مقابل دوربین رفته که این فیلم هم اکنون در مرحله ساخت قرار دارد.

به گزارش اسکرین دیلی، پیش‌بینی می‌شود فیلم «غلام» که جزو اولین محصولات مشترک سینمایی بین ایران و انگلستان محسوب می‌شود مورد توجه خریداران و جشنواره‌های سینمایی قرار بگیرد.

تبریزیان شخصیت اصلی فیلم کم هزینه «غلام» را بر اساس یکی از سوژه‌های واقعی مجموعه عکس خود درباره ایرانیان در تبعید خلق کرده است، مجموعه عکس تبریزیان که موفق به کسب جایزه «رُز» از رویال آکادمی شد و در سال 2008 در نمایشگاه «تیت بریتن» به نمایش گذاشته شد.

پیش از این فیلم‌هایی کوتاه از تبریزیان در جشنواره‌های برلین، تورنتو و ادینبرگ به نمایش درآمده‌اند.


 

و بالاخره این که به گزارش خبر آن‌لاین، ترانه علیدوستی در صفحه اینستاگرامش با انتشار تصویری که بالای مطلب می‌بینید، نوشت: «کارگران همچنان مشغول کارند؛ استودیوی ضبط صدا، مربوط به فیلم «فروشنده» از اصغر فرهادی».

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت بیست و چهارم سریال "شهرزاد"

 دوستان همیشگی وبلاگ، امیدوارم حال و روزتون خوب باشه. بدون حرف پس و  پیش بریم سراغ نکات این قسمت.

 1) از همین جا از شهرزاد تشکر می کنم که دقیقا تمام حرف هایی که من می خواستم  به قباد بزنم رو گفت. دقیقا راس می گه. قباد همش می گه عاشقتم، می خوامت، اما  هیچ کاری نمی کنه. کلمه ی عشق رو همینطوری می اندازه این ور و اونور و انتظار داره شهرزاد هم بعد از این همه بدبختی بگه منم عاشقتم بیا فرار کنیم با هم! اینطور که از تیزر قسمت بعد معلومه، نقشه ی قباد و اکرم برای انداختن شیرین تو دیوونه خونه م نتیجه نمی ده و قباد طبق معمول تو سر می خوره. دیگه نمی دونم تا کی می خواد این روال طول بکشه. 

2) از طرفی حرف های شهرزاد به مادرش هم خیلی خوب بود. خیلی خوشحالم که نقش اول سریال زن هست. درسته که ممکنه ایرادهایی هم داشته باشه اما همین که باز حرفشو می زنه و کوتاه نمی یاد خیلی به نظرم برای ما زن ها مهمه. اینکه اجازه نمی ده کسی تصاحبش کنه. اینکه از زندگی کردن برای مردم و حرف مردم خسته شده خیلی نکته ی خوبیه که امیدوارم تو این شلوغ پلوغی ماجراهای شهرزاد و قباد گم نشه. درسته که زمونه باعث می شده مردم اینطوری فکر کنن اما مادر شهرزاد بعضی موقع ها خیلی کور می شه نسبت به واقعیت ها. یه کم باید حمایت کنه از دخترش. درسته که زنه و اصولا زن ها قدرتی تو این کشور ندارن اما باز زبونی که می تونه دخترشو حمایت کنه. نمی دونم شاید زیاد انتظار دارم از کاراکترها. کاراکترهایی که معلومه توصیف شون تو فیلمنامه در حد یک خط بوده بسکه تک بعدی ان.

3) اکرم عجب چه عجوبه ای از آب در اومد.  نمی دونم چرا می خواد به قباد کمک کنه؟ یعنی خوشش میاد ازش؟ یا برای اونم نقشه داره؟ از شیرین چرا انقدر بدش می یاد؟ 

4) به نظرتون قسمت های مربوط به اون مثلا "زوج عالی" رو من دیدم؟! اصلا و ابدا و هرگز هم نخواهم دید. این امیرحسین رستمی حتی بلد نیست خوب ادای مست ها رو در بیاره!!! چه اصراری بوده اون این نقشو بازی کنه از درک من خارجه.

5) فکر کنم همه بدونیم که اونی که تو تیزر اسلحه گرفته رو بزرگ آقا کیه، درسته؟ به نظرتون می کشه بزرگ آقا رو؟ امیدوارم!!! اما خب اگه بزرگ آقا بمیره در واقع داستان یه جورایی تموم میشه! تمام مشکلات به اون می گرده. چون فکر می کنم قباد بتونه از پس شیرین بدون باباش بر بیاد. 

6) امیدوارم تغییری در نقش قباد ایجاد شه. الان روند تغییرات قباد ثابته. همش یه چیز رو هی تکرار می کنه. نقطه ی اوجش کجاست؟ کی قراره اون اتفاق بزرگ بیفته برای این شخصیت؟ که بلند شه، محکم وایسه جلوی بزرگ آقا و حرف دلش رو یک بار برای همیشه بزنه. دست شهرزاد رو بگیره و ببره یه جای دور و زندگیشونو از نو بسازه؟ من خیلی خوش بینم ها؟ 

نظر شما در باره این قسمت چیه؟

شهاب حسینی - گفتگو درباره مرحوم خسرو شکیبایی

 برترین‌ها به نقل از تبار نوشت: خسرو شکیبایی با ورودش به سینما شمایل تازه ای از  ستاره را با خود به همراه آورد؛ شمایلی که نه مانند ستاره های قبل اتوکشیده و زیبا بود و  نه مانند ستاره های امروزی غیر از چند استثنا، چشمان آبی و زیبایی ظاهری آنچنانی  داشت. با شوریدگی که از درونش برآمده بود، روح تازه ای به سینما دمید. آمد و چنان  توفانی به پا کرد که گرد و غبار آن بعد از رفتنش هنوز در هوای سینما و تلویزیون باقی  مانده. از همین رو با شهاب حسینی که سوپراستار مانای امروز سینماست و در دو فیلم سینمایی «پیشنهاد 50 میلیونی» و «دل شکسته» تجربه همکاری با خسرو شکیبایی را دارد، در مورد تفاوت ستاره های امروز، دیروز و روند ستاره شدن شکیبایی و گفت و گو نشستیم.

سینمای ایران بازیگر زنده کم دارد. زنده نه از لحاظ لغوی، بلکه زنده از لحاظ مفهومی. بازیگران تاثیرگذار اگر هم نباشند، اما باز جایشان خالی است و هم چنان حضورشان حس می شود. خسرو شکیبایی یکی از همان بازیگرها است. چه ویژگی ممکن است این مانا بودن را ایجاد کند؟

خسرو شکیبایی یکی از بازیگرانی است که زندگی در بازی اش جاری بود. هر هنرمندی که موفق شود خداگونه خودش را از بین مخلوق و مخاطب خود حذف کند، می تواند این چنین ماندگار شود. خسرو شکیبایی هیچ وقت درگیر خودش نبود. ما او را به عنوان شکیبایی می شناختیم، اما خودش تصوری از شکیبایی که ما می شناختیم نداشت. برای خودش لباس فاخری از خسرو شکیبایی ندوخته بود که تنش کند. ما می دانستیم که بود اما خودش متوجه خودش نبود. زندگی او مثل وقتی است که حواست نیست زیباترینی و وقتی حواست هست فقط زیبایی است.

خسرو شکیبایی چون حوایش نبود که چه کسی است به این جایگاه رسید. امیدوارم از این نگاه برداشت بدی نشود اما او واقعا از خودش جدا بود. خسرو شکیبایی در سنین بالا هم از معصومیت و زودرنجی کودکی و در عین حال اشتیاق کودکی برخوردار بود. او از آن دسته آدم هایی بود که در زندگی دو بار متولد می شوند. یک بار به دنیا آمد و یک بار هم با دریافت هایی که توانست به آن دست پیدا کند، دوباره متولد شد.
راز ماندگاری الفبای شوریدگی.

درواقع مرگ برای تولد اولش اتفاق افتاد. تولد دوم او مرگی ندارد. تولد دوم از جایی شروع شد که به معانی و مفاهیمی که توانست آنها را در شخصیت خودش تثبیت کند، دست پیدا کرد و با تلفیق آن معانی و مفاهیم در وجود خودش بازتابی از خودش ارائه داد که ما امروز از آن به عنوان خسرو شکیبایی یاد می کنیم. او یک تولد جسمی و یک تولد روحی داشت که در زهدان تئاتر شکل گرفت، نمو کرد و با آثاری که از خودش به جا گذاشت، متولد شد. تولد دوم که تولد روح است به نظرم ابدی است؛ یعنی هیچ وقت مرگی در کار نیست.

اما تولد دوم خسرو شکیبایی در میانسالی اتفاق افتاد. او در دهه چهارم زندگی اش با فیلم هامون وارد گوی درخشش شد، با این حال حدود 20 سالی است که در سینما حضور داشت به اندازه کسی که 70 سال است وارد سینما شده آثار ماندگاری از خود به جا گذاشت.

بله اما در سینما کمیت مهم تر از کیفیت است. بعضی ها این قدر باهوش هستند که به موقع دورخیز می کنند و در دو سه گام، به چیزی که می خواهند می رسند. سال هایی که خسرو شکیبایی در تئاتر استخوان خورد می کرد، داشت برای دورخیزکردن آماده می شد. او مدام در حال غور و تفکر بود، من گاهی سر فیلم «پیشنهاد 50 میلیونی» سرزده به اتاق ایشان می رفتم، دلم می خواست کنارشان بنشینم و با هم صحبت کنیم.

یک میز کوتاه ژاپنی در اتاقش داشت، همه میز پر از کتاب های بازشده و قلم و کاغذ بود. او شعر نمی خواند که بیانش خوب شود، شعر نمی خواند که تمرینی شود برای دکلمه گفتن، صرفا برای لذت از ادبیات شعر می خواهند. شکیبایی در تمام مدت فعالیت هنری خود یک ساری تمام و کمال احساسات و عواطف و عشق بود که خودش اول از همه مستفیض آن می شد و بعد آن را از وجود خود به دیگران منتقل می کرد. در فیلم های ایشان بداهه پردازی و بدیهه گویی در زمینه شعر و ادبیات و ترکیب جملات بسیار دیده می شود. بسیاری از دیالوگ ها به خصوص در فیلم هامون مختص خودش است.

در تایید صحبت های شما باید اشاره کنم به منولوگ معروف و طولانی شکیبایی در «مدرس» خطابه 25 دقیقه ای که در یک برداشت گرفته شده است. طبیعتا شکیبایی در این پلان سکانس از قدرتی که در بداهه گویی داشته بهره گرفته است.

بله او همیشه برای من مصداق دونده تندرویی را داشت که گرد و خاک زیادی پشت سر خود راه می انداخت و همه معطوف گرد و خاک بودند و خودش از گرد و خاک فاصله گرفته و جلوتر بود. کسی خودش را نمی دید، همه حواس شان به گرد و خاک پشت سر او بود. خسرو شکیبایی خود را در کارش حل کرده بود. او جزئی از دریای کارش بود، نمی شد نقش را از او تفکیک کرد. این قدر متواضع بود که بعضا یادمان می رفت این کسی که رو به روی ما نشسته، خسرو شکیبایی است.

قابل توجه من و بعضی از همکاران که بعضی وقت ها فکر می کنیم که آفرینش حول محور ما آفریده شده است. خسرو شکیبایی و هم نسلانش در جو کارگردان سالاری کار کردند و کارشان خیلی سخت بود. الان جو بازیگرسالار است. در آن زمان رقابت بین بازیگرها زیاد بود و بعضی وقت ها از تعادل خارج می شد. حالا سلیقه مردم عوض شده است. امروز با نگاه به بازیگر فیلمی را برای دیدن انتخاب می کنند. کمتر پیش می آید اسم کارگردان مردم را به سینما بکشاند. برخلاف کارگردانانی چون اصغر فرهادی و کیانوش عیاری، اغلب کارگردان ها کارهایشان مدیون و مرهون بازیگران شان است.

گفتید شکیبایی خودش را در کارش حل کرده بود. خاطره معروفی از فیلم هامون هست که از داریوش مهرجویی نقل شده. در سکانسی تصمیم می گیرند شکیبایی بدون اطلاع بیتا فرهی به گوش او سیلی بزند. این کار را می کند و بعد کات. می نشیند یک گوشه و به خاطر کاری که کرده گریه می کند. انگار زمانی که جلوی دوربین می رفت، دیگر خودش نبود.

واقعا همین طور بود. یکی از روزهای فیلمبرداری فیلم پیشنهاد 50 میلیونی، وقتی ایشان آمدند سر کار، برخلاف هر روز که سلام همه را به گرمی جواب می دادند، فقط سر تکان دادند، همه فکر می کردند آقای شکیبایی از چیزی ناراحت است. تا ساعت 11 صبر کردیم و کم کم همه شروع کردند به پرسیدن که چه اتفاقی برایشان افتاده است. اصرار داشت که صحبت نکند و جواب کسی را نمی داد. آنقدر سوال ها از او بیشتر شد که بالاخره حرف زدند و گفتند چرا من را به حال خودم ول نمی کنید؟ گفتیم چه شده است؟ گفتی مشکلی نیست. مگر من توی این صحنه از خواب بیدار نشدم، وقتی از خواب بیدار می شوم، صدایم باید خواب آلوده باشد. من از صبح حرف نزدم که خواب آلودگی صدایم رفع نشود. صدایم را حفظ کردم، نمی خواهم حرف بزنم.

ایشان خیلی به جزییات دقت داشتند. تمام منویات و آرزوهای کارگردانی در وجود بازیگرش تجلی پیدا می کرد. به خصوص در سینمای ما که خیلی پروداکشن عجیب و غریبی ندارد. فیلم هایی که ساخته نمی شود که بگوییم بازیگر را بر بال خود نشاند و پرواز داد. معمولا بازیگرها هستند که سینما را بر بال خود می نشانند و به پرواز در می آورند. با احترام به آقای مهرجویی فکر می کنم، هامون نقشی بود که هیچ کس غیر از خسرو شکیبایی نمی توانست بازی کند. هر کسی دیگری اگر بازی می کرد به هیچ عنوان هامونی که اما امروز می شناسیم نبود.

می گویند «مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد» حضور خسرو شکیبایی در آن فیلم باعث اشتیاق آقای مهرجویی برای ساخت شاهکاری به نام هامون شد. بی شک آن فیلم مدیون خسرو شکیبایی است. امروز همه هامون را بیشتر به اسم شکیبایی می شناسند تا به اسم سازنده اش. هر چند بازی شکیبایی در این فیلم فوق العاده بود اما به نظر من بازی ایشان در دست های خالی حیرت انگیز بود. او در سارا هم که نقش منفی فیلم را داشت بی نظیر ظاهر شد. جالب است که در بسیاری از فیلم ها خسرو شکیبایی نقش مکمل را بازی می کند ولی اینطور به نظر نمی اید. آنقدر بازی ایشان خوب است که از نقش اصلی پررنگ تر می شود.

خسرو شکیبایی با خودش یک شوریدگی به سینما آورد که مختص به خودش بود. انگار مرزبندی هایی را که بازیگران هم دوره او داشتند را شکست. این امر از تسلط به تکنیکی بر می آید که تنها خودش به آن آگاه بود.؟

من این را یک درک و کشف می بینم. روزگاری بازیگرها به خودشان اینقدر غره می شدند که فکر می کردند تماشاگر پول می دهد که بیاید آنها را ببیند. ولی خسرو شکیبایی آمد و به ما در خدمت قصه کار کردن را یاد داد. نشان داد که لازم نیست استایل حضور دوربین نگاه های جذاب باشد. تا قبل از آن اکثر بازیگرها سعی می کردند حضور شیک و پیک و شسته و رفته ای جلوی دوربین داشته باشند و بیشتر از آنکه معنای پلان را درک کنند، حواس شان به این بود که چطور راه بروند و چطور نگاه می کنند.

بیشتر از اینکه به جان کلام فکر کنند به خودشان فکر می کردند، البته آن زمان رسانه ها این قدر قوی نبودند که در نقد بازیگر تاثیرگذار باشند. فیلم ها این قدر زیاد نبود و دسترسی مردم به آنها این قدر آسان نبود. هر کسی روی پرده می رفت شخصیت اسطوره ای می شد. بعضی هم از این موضوع لذت می بردند. حال شان هم از این بابت خوب بود ولی خسرو شکیبایی این قدر درگیر معنا بود که بعید می دانم که در بازیگری خودآگاهش فعال بوده باشد. به خاطر همین بود که ما خسرو شکیبایی را نمی دیدیم و به جایش حمید هامون را می دیدیم. مراد بیک را می دیدیم و... .

بازیگرهای زیادی هم هستند که این خاصیت را دارند و فقط مختص به خسرو شکیبایی نمی شود ولی اکثریت نیست. حداقل تا وقتی خسرو شکیبایی نیامده بود اکثریت اینطور نبودند. همه خسرو شکیبایی را با هامون به یاد می آورند، ولی فیلم زیبای دزد و نویسنده را به یاد دارم؛ با حضوری جذاب و بازی قابل باورش. صدای خاصی داشت و به درستی از آن استفاده می کرد. حتی بازی ایشان در فیلم رابطه که نقش معلم را داشت. در این فیلم وقتی به پسر معلول می گوید تو چرا حرف نمی زنی؟ چرا غذا نمی خورید؟ چرا در اتاق را به روی خودت می بندی؟ واقعا در آن لحظه فراموش کرده بود که دوربینی وجود دارد و فیلمبرداری می شود. دغدغه اش شده بود آن بچه.

به صدای خسرو شکیبایی اشاره کردید. خیلی ها بیشتر از بازی اش طرفدار صدایش بودند. شما چطور؟ نوار دکلمه شعرهایش را می گذاشتید در ماشین گوش کنید؟

من طرفدار حسش بودم و به نظرم صدا و احساسش مکمل خوبی بودند. وقتی صدای او را می شنوی که می گوید: سلام حال من خوب است. ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور و الی آخر، تخیل ات به کار می افتد. تصور می کنی پشت میزی جلوی پنجره ای نشسته و نامه می نویسد. او پیرو احساسش نسبت به متن، آن را دکلمه می کرد. مطمئنم متنی را کار می کرد که برایش دغدغه ایجاد می کرد. مهربانی ذاتی داشت که این مهربانی چاشنی همه کاره اش بود.

در پیشنهاد 50 میلیونی با یک پرنده ارتباط برقرار می کرد. این ارتباط خود خسرو با پرنده است نه ارتباط یک کاراکتر فیلم. برای من که فقط دو تا کار با ایشان داشتم، بضاعت چندانی در مورد صحبت کردن در مورد خسرو شکیبایی وجود ندارد. ولی در همین دو فیلم کاملا این تفاوت را احساس کردم و این تفاوت، تفاوتی نبود که آگاهانه خسرو شکیبایی بخواهد برای خودش ایجاد کند. در ذاتش بود و می جوشید.

شما و همه هنرمندانی که با خسرو شکیبایی کارکرده اند، فقط از او تعریف می کند. مگر می شود آدمی هیچ ایرادی نداشته باشد؟

قطعا نه، ولی بعضی ها حجم زیبایشان این قدر زیاد است که زشتی هایشان را تحت تاثیر قرار می دهد و به اصطلاح ماسک می کند. حتما در وجود هر آدمی ایرادهایی است ولی لااقل این قدر دل آگاه بود که سعی می کرد رفتارهای منفی درونش را بروز ندهد؛ به من چه که یک آدم در زندگی خصوصی اش چه شکلی است.

من هر آدمی را در ارتباطی که با من دارد قضاوت می کنم. خسرو شکیبایی آدم بدی نبود. هیچ وقت پشت سر کسی غیبت نکرد. زیرآب کسی را نزد، حسادت نکرد، حتی اگر چنین ویژگی هایی هم در وجودش بود آنها را با تسلطی که به خودش داشت در کار مهار می کرد. چیزهایی که از او به جای مانده جایزه هایش نیست این است که از خودش خاطره بدی به جا نگذاشته. مردم از او انسانیت به یاد دارند نه جایزه. افتادگی و تواضع به یاد دارند.

احساس می کنم از زندگی خسته شد و رفت، یعنی بی قرار شده بود. البته این هم توفیقی است و من به آن غبطه می خورم، چون در اوج رفتن یک سعادت است. آن شرایط بدی که برای بعضی از بازیگرها به وجود آمد که تمام گذشته درخشان شان را کم رنگ کردند و رفتند، برای خسرو شکیبایی اتفاق نیفتاد.

یک بار از او در مورد انگشتی که وقتی بالای صحنه می آمد بالا می گرفت پرسیدم گفت دو تا معنی دارد یکی اینکه برای صحبت اجازه می گیرم و دیگری اینکه اشاره می کنم به خدا. خدا را بیشتر از اینکه مبانی تئوری شناخته باشد از مبانی عملی شناخته بود. خدا در دلش زنده بود.

شاید بی رحمانه باشد اگر بگویم خسرو شکیبایی زیبا نبود. چهره خاصی داشت اما فیزیک و ظاهر سوپراستارهای امروز سینما را نداشت. با این حال ستاره شد و ستاره ماند. چه جادویی در سینما است که این استثناها را رقم می زند؟

پرده سینما تصاویر مجازی را به خودش بازتاب می دهد. اما اجازش در واقعی بودن این تصاویر است. خون گرم بودن یک نفر، پر بودن نگاه یک نفر در پرده سینما خودش را نشان می دهد. گرمای وجود چیزی نیست که آدم بتواند با تکنیک بازیگری به آن برسد. باید در زندگی به آن رسیده باشد. این گرمای وجود محصول اندیشه و نوع تفکر آن آدم است.

خسرو شکیبایی به مصداق واقعی عاشق بود، عاشق کارش. در دو فیلمی که افتخار همکاری با ایشان را داشتم، دیدم که برای لحظه لحظه پلان ها دلواپس است. با وجود ستاره بودنش و تجربه بسیاری که داشت باز هم صدها اتود در ذهن خودش می زد. این طور نبود که به خودش بگوید من که خسرو شکیبایی شدم و دیگر نیازی به این همه تلاش برای ایفای نقشم ندارم. با خودش نمی گفت من الان لب باز کنم باید همه غش و ضعف کنند. این قدر حساس بود که در این سن و سال دنیا برایش کوچک شد.

شکیبایی مصداق شعر «حجاب چهره جان می شود غبار تنم، خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم» است. بعضی ها روح شان این قدر بزرگ می شود که دنیا برایشان کوچک می شود. به همین خاطر، وارستگی و گسستگی عمو خسرو را قبل از اینکه فوت شود در وجود خودش دیدم؛ گسستگی از حب زندگی و عشق به دنیا.

اکثر بازیگرانی که سن شان از 50 سال بیشتر است از نبودن نقش خوب برای این سن شکایت دارند. اما خسرو شکیبایی تا 60 سالگی نقش داشت، آن هم نه نقش منفعل پدر، بلکه نقش هایی که در فیلم تاثیرگذار بودند. فیلمنامه نویسان امروز خلاق نیستند یا استثنا برای خسرو شکیبایی نقش های خوبی می نوشتند؟

فکر می کنم اگر یک جوری به نسخه اصلی فیلمنامه هامون دسترسی پیدا کنیم و آن را با فیلم مقایسه کنیم می توانیم جواب این سوال را بدانیم. فکر می کنم آن هامونی که روی کاغذ وجود داشت با هامونی که شکیبایی اجرا می کرد، متفاوت است. به نظر من حداقل 40 درصد هامونی که در فیلم هست در فیلمنامه نیست. این کاری است که خسرو شکیبایی می کند.

او کسی بود که نقش را بزرگ می کرد. خسرو شکیبایی نقش را مال خودش می کرد. اغلب بازیگرها فقط تکنیسین وار نقش را بازی می کنند. در فیلم خواهران غریب در سکانسی که شکیبایی با مادرش جر و بحث می کند دیالوگی هست که اجرای آن را بسیار تکان دهنده کرده است. به مادر می گوید: مهربانی هات کو به نظرم این در فیلمنامه نیست. بعید می دانم چنین لفظی در فیلمنامه باشد.

این چیزی است که بداهه آمده و حاصل غرقه بودن شکیبایی در فضا و کار است. شکیبایی مسئولیت پذیر بود. می دانست باید نقشی که در فیلمنامه نوشته شده چیزی از آب در بیاید که قابل دیدن باشد، بنابراین فکر می کنم شکایت بازیگرهایی که می گویید منطقی باشد.

شما و خسرو شکیبایی تا حدودی خصوصیات مشترکی در بازیگری دارید. در همکاری هایی که با او داشتید چیزی را از ایشان وام گرفته اید؟

من سعی کردم باورپذیر بودن نقش را از ایشان یاد بگیرم. این ویژگی فقط مختص به خسرو شکیبایی نیست. بلکه همه بازیگرهای برجسته تاریخ سینما اینچنین بوده اند. نمی شود مچ آنها را در بازی گرفت. مثل شعبده بازهایی که نمی شود سر از کارشان درآورد، ولی بعضی ها نخ شعبده بازی شان دیده می شود، وقتی نخ نامرئی اش دیده شود، دیگر نمی شود با آن شعبده باز ارتباط برقرار کرد.

بازی درخشان ایشان در فیلم دل شکسته فوق العاده بود. در صحنه خواستگاری آنقدر حضور بازی اش سنگین بود که من آن را حس می کردم. او به جز حضورش جلوی دوربین، اتمسفر خودش را هم ایجاد می کرد؛ یعنی تنها بدن نیست که جلوی دوربین می رود بلکه حجم حضورش هم در فضای فیلم جای می گیرد. بعضی وقت ها این حجم از گنجایش دوربین بیشتر است و دوربین در مقابل آن کم می آورد.

چند سالی است دیگر نقش اول کار نمی کنید. از آنجا که همچنان در صدر بازیگران سینما قرار دارید طبیعتا نقش های اول بسیاری به شما پیشنهاد می شود، البته شنیده ایم که نقش های اول را نمی پذیرید این در حالی است که بیشتر بازیگرها برای گرفتن نقش اول یک فیلم سینمایی می جنگند. این تغییر نگاه چطور در شما ایجاد شده و چرا؟

به نظرم اغلب نقش دوها جذاب ترند. بازیگرانی هم که برای گرفتن نقش یک می جنگند. لابد شجاعت شان زیاد است. راستش من شجاعتش را ندارم. معمولا بار اصلی فیلم بر دوش بازیگر نقش یک است. من این شجاعت را ندارم که بار فیلم را به دوش بکشم.

ترجیح می دهم این بار را با کسی تقسیم کنم. اگر فیلم سینمایی را به موتور سیکلت تشبیه کنیم، موتور سیکلت روی دو چرخ بهتر راه می رود تا یک چرخ. با یک چرخ مسیر زیادی نمی شود با آن رفت. اگر کسی هست که می تواند زیرساخت فیلم را تحت تاثیر خودش قرار دهد، او باید این کار را انجام دهد. به نظرم بهتر است بازیکن آزاد باشد تا بتواند برایش موقعیت سازی کرد. در فوتبال هم من بیشتر از گل زن، عاشق کسی هستم که آخرین پاس گل را می دهد، چون ارزش آن بیشتر از کسی است که گل را زده؛ گلی که با خلاقیت های فردی و با تلاش تیمی زده می شود، زیباتر است.

برداشت من این است که شما در بازیگری اقناع شده اید و الان بیشتر می خواهید پله شوید برای بازیگرانی که قابلیت دیده شدن و داشتن نقش یک را دارند.

به ما میراثی می رسد که باید آن را برای عده ای دیگر بگذاریم. این رسم روزگار است. بله من الان ترجیح می دهم ثمره اندیشه و فکر خودم را ببینم تا اینکه خودم را جلوی دوربین ببینم. حقیقتا انگیزه ای برای دیده شدن ندارم، حتی چهار پنج فیلم آخر خودم را که اکران شده اند، ندیده ام.

آخرین فیلمی که از خودم دیدم «پنج ستاره» بود. دلیلی هم برای دیدن فیلم های خودم ندارم، نمی خواهم کلاس بگذارم. می دانستم چیزی نیست که ترغیبم کند تا به سینما بروم و فیلم را ببینم. دیگر از دیدن خودم جلوی دوربین یا روی پرده اقناع نمی شوم. با این حال تمام تلاش خودم را می کنم که در خدمت قصه باشم.

حظ شهاب حسینی بودن در آن فیلم ها نیست. من با ساخت فیلم «ساکن طبقه وسط» حظ بردم چون طبق انتظارم بالای هفتاد درصد آنچه در ذهن داشتم در فیلم پیاده شد و این اتفاق برایم لذت بخش است. هر چند مسائل زیادی در ساخت فیلم وجود داشت و هنوز هم با تهیه کننده فیلم، مشکل داریم.

پس شهاب حسینی امروز از فیلمسازی بیشتر لذت می برد تا بازیگری؟

در صورتی که بتوانم دغدغه خودم را بسازم، بله فیلمسازی برایم لذت بخش تر است. از بازیگری هم هنوز لذت می برم اما اینکه بتوانم حس و حال بازیگری و تجربیاتی که تا امروز در این رشته به دست آورده ام را به دیگری انتقال دهم و از او بازی بیرون بکشم برایم مهم تر است. الان از این لذت می برم که در بازی بازیگران فیلم «ساکن طبقات وسط» هارمونی وجود دارد. میان بازی بازیگرانی که سابقه دارند و حرفه ای هستند با بازیگرانی که فقط تک پلان بازی کرده اند یک دستی وجود دارد. ریتم بازی ها بالا و پایین نمی شود و این لذت دیدن ثمره کاری ام بسیار لذت بخش است.

شما اخیرا به حیطه های دیگری از سینما وارد شدید آیا این ورود هم به همین دلیل است؟

خودم فکر می کنم دارم در امتداد فعالیتم حرکت می کنم. وقتی که وارد سینما می شوید باید طوری تمرین و کار کنید که کارتان دیده شود و در نگاه ها پذیرفته شوید. این پذیرفته شدن با خودش شهرت هم به همراه دارد. وقتی معروف شدید باید جوری کار کنید که محبوب شوید. محبوبیت با خود وظایف دیگری هم می آورد.

محبوبیت، یک کارت در جیب من نیست، عکس هایم نیست که در همه جا منتشر می شود، محبوبیت باید کاربرد داشته باشد. باید الان که شرایطش به وجود آمد و استفاده درستی از آن داشته باشم. من سال ها کار کردم، از چیزهای زیاد حرص خوردم، از ایرادات و مشکلات کار ناراحت شدم و الان وقت آن است که به حل این مشکلات کمک کنم.

حالا دنبال منویات و افکاری هستم که همیشه به آنها اعتقاد داشتم. الان فکر می کنم در امتداد فعالیت خودم حرکت می کنم و همیشه معتقد بوده ام که بازیگر سینما باید از بازیگری به کارگردانی و از کارگردانی به تهیه کنندگی برسد. دلیل آن هم اصلاح در روش کاری مرسوم در سینماست؛ چیزهایی که مرا طی سال ها رنج داده و طبعا بازیگران دیگر هم از آن مشکلات ضربه خورده اند. این مشکلات اگر وجود نداشت به مراتب راندمان و نتیجه کار فیلم ها بهتر می شد.

ظاهرا بیشتر این مشکلات را از تهیه کننده می بینید و به همین دلیل خودتان هم به دنبال کارت تهیه کنندگی رفتید؟

من دنبال این هستم که بدانم چطور می شود از اتلاف وقت، انرژی و سرمایه جلوگیری کرد. دنبال این هستم که چطور می شود با ذهن روشن کار کرد. خسته شدم از پروژه هایی که می بینم همه آدم ها با حفره های درونی خود سر کار می آیند و تنها می خواهند خودشان را نشان دهند به همین دلیل است که تصمیم گرفته ام روی باغچه کوچک خودم باغبانی کنم.

مدتی پیش در مراسمی به عنوان مدیر فرهنگی شهر فرش معرفی شدید. ظاهرا مبلغ میلیاردی بالایی را برای گرفتن عکس تبلیغاتی رد کردید و تصمیم گرفتید با آن مبلغ به تولید آثار فرهنگی بپردازید. این رقم برایتان وسوسه انگیز نبود که از آن گذشتید؟

اگر برای خرج کردن آن چند میلیارد برنامه ای داشتم حتما وسوسه می شدم. اما واقعا برنامه ای نداشتم؛ بنابراین احساس کردم بهترین کاری که می تواند حالم را خوب کند همین تصمیمی است که گرفته ام، البته شهر فرش هم با پذیرفتن این پیشنهاد اتفاق مهمی در حوزه تبلیغات رقم زد. هم من و هم دوستان این برند خط و مشی ای را مسیر کار خود قرار داده ایم که به آن اعتقاد داریم.

به عنوان مثال من جای خای اقتباس را در سینما احساس می کنم. تعجب می کنم که بستر ادبیات نمایشی قوی است اما در سینما اهمیتی به آن داده نمی شود. یک اثر نمایشی مکتوب زیربنای مستحکمی است که می توان سازه مستحکمی از آن در قالب تصویر ساخت. دلم می خواست بزرگان ادبیات گذشته را با پلی به زمان حال ارتباط دهیم.

شهاب حسینی - اکران "برادرم خسرو" بدون تغییر

 خبرگزاری مهر: احسان بیگلری که فیلم «برادرم خسرو» را در نوبت اکران دارد  گفت: پخش این اثر سینمایی به فیلمیران داده شده است و منتظر هستیم تا  ببینیم این شرکت کدام زمان را برای اکران این فیلم در نظر می گیرد.

 وی ادامه داد: فکر می کنم بهترین زمان برای نمایش این اثر سینمایی اکران پاییزی و اوایل  مهر ماه است؛ چراکه در این فصل دانشگاه‌ها باز می شود و دانشجویان می توانند مخاطبان خوبی برای این اثر سینمایی باشند. البته باید دید می توان چنین زمان اکرانی را برای «برادرم خسرو» نهایی کرد.

این کارگردان با اشاره به نسخه ای که در اکران عمومی روی پرده می رود و تفاوت آن با نسخه‌ای که در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد، بیان کرد: نسخه ای که برای اکران عمومی این فیلم در نظر گرفته شده است، همان نسخه ای است که در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر به نمایش گذاشته شد و هیچ تغییر خاصی در فیلم اعمال نمی‌شود.

وی تاکید کرد: تنها تغییری که در این اثر سینمایی برای اکران عمومی رخ می دهد، بخش موسیقی آن است. با توجه به اینکه بخشی از موسیقی های «برادرم خسرو» موسیقی انتخابی است، تصمیم به تغییر آن گرفتیم که البته این تغییر باعث شد تا فیلم بهتر باشد. البته این را باید بگویم که کلیت موسیقی فیلم همان است که در جشنواره شنیده شد، اما تغییرات کمی در آن رخ داده است.

این کارگردان جوان در پاسخ به اینکه آیا «برادرم خسرو» را برای حضور در جشنواره های خارجی آماده می کند یا خیر، توضیح داد: چند جشنواره بین المللی را مدنظر داریم، اما این فیلم یک اثر جشنواره ای نیست ولی باز هم از فرصت‌ها برای دیده شدن در سطح جهانی استفاده می کنیم.

وی درباره اینکه این روزها چه طرح یا فیلمنامه سینمایی در دست کار دارد، توضیح داد: در حال حاضر مشغول کار روی چند طرح سینمایی هستم که به زودی یکی از این طرح ها را برای ساخت آماده می کنم. البته نمی دانم شرایط ساخت آن در سال جاری مهیا می‌شود یا سال آینده آن را جلوی دوربین می برم.

بیگلری در پایان گفت: عجله ای برای ساخت فیلم جدیدم ندارم و ترجیح می دهم برای نگارش فیلمنامه وقت بگذارم. طرحی که در دست دارم در راستای «برادرم خسرو» است که با ایده های جدیدی سراغ آن رفته‌ام.

«برادرم خسرو» در بخش «نگاه نو» سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد و داستان دو برادر است که به اجبار مدتی را کنار هم سپری می کنند.

بیتا فرهی، هنگامه قاضیانی، شهاب حسینی و ناصر هاشمی از جمله بازیگران این فیلم سینمایی هستند. سعید ملکان تهیه کنندگی «برادرم خسرو» را برعهده دارد.

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت بیست و سوم سریال "شهرزاد"

 قبل از هر چیز سال نوی همگی مبارک و امیدوارم امسال به بزرگترین آرزوهاتون برسین!!  معذرت می خوام که وبلاگ یه مدتی سوت و کور بود، دیگه عید بود و سرم به مسافرت و  درس و اینها گرم بود و حقیقتش خبر خاصی هم از شهاب نبود! اما قول می دم دیگه  وبلاگ همیشه به روز باشه!!! بهتره بریم سراغ نکات این قسمت سریال. اگه هنوز این  قسمت رو ندیدید برای لو نرفتن داستان، این پست و نظرات شو نخونید!

1) قبل از هر چیز باید بگم از این که کلیپ تو سریال می ذارن واقعا بدم می یاد. اون صحنه های طلاق شهرزاد و قباد، می تونست خیلی تاثیر زیادتری داشته باشه و معلوم هم بود که بازیگرها براش زحمت کشیده بودن که حالا تبدیل شد به یه موزیک ویدئو اشک در آر بی ربط. کاش سازندگان سریال ها و فیلم های ما بفهمن که می شه یه صحنه ی احساسی رو حتی بدون موسیقی هم درست کرد که تاثیر هم داره! اما خب حدسم در مورد بابای شهرزاد درست بود، نه!؟ 

2) بازیگرها تقریبا همه خوب بودن، هر چند که بخش های مینا وحید اینا رو کلا من نمی بینم چون اصلا برام مهم نیست. اصلا هم نمی دونم چرا باید داستانشون در کنار داستان شهرزاد اینها گفته بشه، چون اصلا رابطه ی مینا و نامزدش (حتی اسماشونم نمی دونم) اصلا ساخته نشده برای بیننده که بخواد براش مهم باشه چه بلایی سرشون می یاد. 

3) درسته که اکرم ممکنه آدم بدی به نظر بیاد اما اون هم یک جورایی حق داره. یادتونه که چه زندگی ای داشت. چه پدری با چه وضعیتی. نمی شه گفت البته این رفتارهاش توجیه کننده س؛ آدم نباید چون خودش بدبخته بقیه رو هم بدبخت کنه اما زندگی طوری براش پیچیده که چاره ای جز این کار نداره. گلاره عباسی هم نقششو خوب بازی می کنه. جلوی شیرین عینه موشه اما در واقع یه روباهه!!

4) قباد همچنان بی بخار. اما خب خوبه که سر شیرین داد می زنه همچنان. امیدوارم نذاره آب خوش از گلوی شیرین پایین بره. شیرین هم که هی بچه ام بچه ام می کنه!! بیچاره بتول خانم!

5) واقعا دوست داشتم تو صحنه ی قبرستون، شهرزاد پاشه بکوبونه تو صورت بزرگ آقا و داد بزنه :"بابای من زیر خاکه از دست تو". اما خب نگفت! شاید تو آینده یه اپیزودی باشه که شهرزاد بالاخره تمام قد جلوی بزرگ آقا وایسه. آخه دیگه چقدر می خواد کوتاه بیاد!؟ باباشو از دست داد! دیگه از این سخت تر؟

6) همچنان منتظریم که ببینیم نصرت چی کاره ی قباده. صحنه هاشونو با هم دوس دارم. کاشکی یه ربطی به هم داشته باشن لااقل.

+ نظر شما چیه؟ به نظرتون شهرزاد، قباد رو مقصر می دونه؟ به نظرتون شیرین بلایی سر کبیر می یاره؟ 

 

شهاب حسینی - کناره گیری از سریال "سرزمین کهن"

 تصویربرداری فاز سوم سریال «سرزمین کهن» به کارگردانی کمال تبریزی  کاری از شبکه سه سیما چند روزی است در دربند آغاز شده است.

 به گزارش  مهر، پیش از این رحمان سیفی آزاد رییس مرکز امور نمایشی سیما در  گفتگویی اعلام کرده بود که قبل از نوروز ۹۵ فاز سوم سریال «سرزمین کهن» کلید می  خورد و حالا چند روزی است که ضبط و تصویربرداری این سریال در لوکیشنی در دربند آغاز شده است.
«سرزمین کهن» ساخته کمال تبریزی است که به وقایع اجتماعی سیاسی در فاصله زمانی بین دهه ۲۰ تا ۵۰ می پردازد، این سریال در ابتدای پخش با اصلاحاتی مواجه و بعد پخش آن متوقف شد.
بعد از آن پخش مجدد و تولید دوباره آن هر بار به وقتی دیگر موکول می شد تا اینکه اواخر سال گذشته بار دیگر تولید دوباره این مجموعه بر سر زبان ها افتاد.
کمال تبریزی در اواخر سال گذشته با اعلام خبر کلید خوردن فاز سوم این مجموعه اعلام کرده بود که بازیگران جدیدی به این مجموعه که شخصیت های متعددی دارد، اضافه می شوند.
با این حال از میان بازیگران اصلی این مجموعه شهاب حسینی در فاز سوم حضور ندارد و بازیگر دیگری جایگزین وی شده است.
از جمله بازیگران این مجموعه پر شخصیت می توان به نیکی کریمی، محمدرضا فروتن، حسن پورشیرازی، فرشته صدر عرفایی، جعفر دهقان، امیر آقایی، شبنم قلی خانی، الهام حمیدی، ثریا قاسمی، علی شادمان، پژمان بازغی، هنگامه قاضیانی، میتراحجار، پرویز پورحسینی، حسین محجوب، بیتا فرهی، هومن سیدی، مهرداد ضیایی، لیلا زارع، آشا محرابی، محسن تنابنده، جواد عزتی، رسول نقوی، شیوا بلوچی، متین حیدرنیا، امین رحیمی، درشن سینک، بهرام کمیجانی، فریبرز گرم رودی و… اشاره کرد.
«سرزمین کهن» کاری از گروه فیلم و سریال شبکه سه سیماست که در قالب الف ویژه مراحل تولید خود را در سه فاز پشت سر می گذارد.
این مجموعه به کارگردانی کمال تبریزی و نویسندگی علیرضا طالب زاده تاریخ سیاسی- اجتماعی ایران از سال ۱۳۲۰ تا پیروزی انقلاب اسلامی را در بستر زندگی یک پسربچه به نام رهی بررسی می کند.
سریال «سرزمین کهن» پس از پخش چند قسمت آن از شبکه سه با اعتراض بختیاری‌ها از آنتن خداحافظی کرد. آنها برخی از دیالوگ‌ها و شخصیت‌پردازی‌های این اثر را توهین به قوم بختیاری می‌دانستند.