وبلاگ - نقد و بررسی قسمت اول فصل دوم سریال "شهرزاد" توسط هواداران

 خوب دوستان خوبم، بالاخره فصل جديد شهرزاد شروع شد و بحث شيرين  گفتگوي طرفدارها هم دوباره از سر مي گيره! من كه خودم خيلي از اين تبادل  نظري كه تو وبلاگ شكل گرفته بود لذت بردم! اميدوارم براي شما هم اينطوري  بوده باشه!

 اگر هنوز قسمت اول رو نديدين اين پست و كامنت ها رو براي لو نرفتن داستان نخونيد!

سريال شروع خوبي داشت و درست از همون جايي كه فصل قبل تموم شده بود آغاز شد. حقيقتش من تا اواسط سريال تازه داشت يادم مي افتاد كه كلا چي بود داستان! به همين خاطر مي خوام از چيزهايي كه لذت بردم براتون بگم:

  • اول اينكه بلقيس عاليه. من از بازي رويا نونهالي خوشم مي آد. روون و راحت بازي مي كنه و اطوار اضافه نداره. در ضمن خيلي خوب مي تونه نقش كسي رو كه بايد مخاطب ازش بترسه رو بازي كنه. خيلي خوب اون حس رييس بودن و مهم بودن رو با بازي بدنش و با لحن صداش منتقل مي كنه. ورود خيلي خوبي داشت اين شخصيت و مهم تر از همه اينكه به نظر مي رسه با پدر فرهاد هم سر و سري داشته، نه؟؟ اگه باشه كه پس قراره خيلي جذاب تر بشه داستان! 
  • نصرت همچنان مرموز و جذاب. مشخصا نقشش داره پررنگ تر مي شه و از اين بابت خوشحالم. شخصيت جالبيه. 

  • خب فكرشو نمي كردم راستي راستي شيرين و بفرستن دارالمجانين! فك كردم شوخيه! نظر شما چيه؟ به نظرتون چه بلايي قراره سرش بياد؟
  • قباد هم كه فعلا تا چندين قسمت احتمالا عصبي و غصه دار و در حال قيل و قال خواهد بود. به نظرتون نصرت واقعا پدر قباده؟ داستان چيه؟ 
  • كلا قبول دارين خانواده ي آقا بزرگ اينا خيلي مرموزتر و جذاب ترن؟ 
  • چي بگم در مورد صحنه هاي شهرزاد و فرهاد؟ جز اعصاب خورد شدن از رو مخ بودن اين فرهاد! چي كار كنم كلا از اين شخصيت، بنده بيزارم!

خب دوستان به نظر شما اين قسمت چطور بود؟ از شخصيت بلقيس خوشتون اومد يا نه؟ 

مثل هميشه خوشحال مي شم نظرتونو با من و بقيه در ميون بزارين! 

شهاب حسینی - نامزد دریافت تندیس حافظ برای بازی در سریال "شهرزاد"

 جشن حافظ(دنیای تصویر) به عنوان تنها جشن  خصوصی حوزه سینما و تلویزیون  هر سال به آثاری که از آنتن صدا و سیما پخش شده‌اند یا در شبکه نمایش خانگی  حضور داشته‌اند تندیس حافظ اهدا می‌کند.

 در شانزدهمین جشن حافظ کلیه سریال‌هایی که در فاصله فروردین سال 94 تا آخر  اسفندماه از تلویزیون به نمایش درآمده‌اند و یا در شبکه نمایش خانگی پخش شده‌اند،  مورد داوری قرار گرفتند. نامزدهای بخش تلویزیون شانزدهمین جشن حافظ در دو حوزه سریال‌های کمدی و درام به شرح زیر است: 

بهترين بازيگر مرد درام:
1- حميدرضا آذرنگ (دندون طلا)
2- حامد بهداد (دندون طلا)
3- پوريا پورسرخ (کيميا)
4- کامران تفتي (ميکاييل)
5- شهاب حسيني (شهرزاد)
6- علي نصيريان (شهرزاد)

بهترين بازيگر زن درام:
1- ستاره اسکندري (دندون طلا)
2- پريناز ايزديار (شهرزاد)
3- ترانه عليدوستي (شهرزاد)
4- بهنوش طباطبايي (ميکاييل)
5- الهام کردا (تعبير وارونه يک رويا)

بهترين فيلمنامه :
1- مسعود بهبهاني نيا (کيميا)
2- حسن فتحي و نغمه ثميني (شهرزاد)
3- داوود ميرباقري (دندون طلا)
4- سعيد نعمت الله (ميکاييل)

بهترين کارگردان:
1- جواد افشار (کيميا)
2- فريدون جيراني (تعبير وارونه يک رويا)
3- حسن فتحي (شهرزاد)
4- سيروس مقدم (ميکاييل)
5- داوود ميرباقري (دندون طلا)

بهترين مجموعه:
1- پايتخت4 (به تهيه کنندگي الهام غفوري)
2- در حاشيه1 (به تهيه کنندگي حميدرضا مهدوي)( 
3- دندون طلا (به تهيه کنندگي مهران برومند)
4- شهرزاد (به تهيه کنندگي محمد امامي)
5- کيميا (به تهيه کنندگي محمدرضا شفيعي)

 

وبلاگ - ویدئوی پشت صحنه سریال "شهرزاد"

 دوستان خوبم امیدوارم روز های گرم تابستونی خوبی رو پشت سر بگذارین.  ویدئوی پشت صحنه ی سریال "شهرزاد" رو که پیج فیسبوک شهاب گذاشته  براتون تو بخش مدیا گذاشتم. برای دیدن و دانلود کردن می تونین روی نشان  زیر کلیک کنید.

 

شهاب حسینی - مطلبی درباره لو رفتن داستان در ایران به بهانه سریال شهرزاد

 دوستان خوبم در مورد حواشی لو رفتن داستان شهرزاد مطلبی تو سایت کافه  سینما نوشتم که اگه دوست داشتین می تونین هم تو سایت و هم همینجا تو  وبلاگ نظرتونو بگید.

 کافه سینما-هدیه غرات: حواشی و اتفاقاتی که در مورد لو رفتن داستان سریال "شهرزاد"  رخ داد باعث شد، مطلبی درباره ی اسپویلر و عدم جلوگیری از لو رفتن داستان در ایران بنویسم.

نویسنده سرویس تلویزیون کافه سینما این گونه ادامه می‌دهد: احتمالا آنهایی که سریال "شهرزاد" را دنبال می‌کردند، متوجه شدند که در نیمه دوم پخش سریال، یکی از بازیگران سریال وقتی که نقش‌اش حذف شد، اطلاعاتی در مورد روند داستان به خبرنگاران داد که از قضا درست هم از آب در آمد! همین باعث شد که عوامل سریال دو قسمت دیگر به سریال 26 قسمتی‌شان اضافه کنند. اما آیا واقعا لو نرفتن داستان مهم است؟

به عنوان کسی که سریال‌های روز دنیا را دنبال می‌کند و در کنارش در دنیای مجازی فعال در زمینه سریال‌ها یعنی توییتر نیز حضور دارد، ندانستن قصه و روند داستانی آن، یکی از مهم‌ترین نکاتی است که در سریال دیدن وجود دارد. این نکته تنها در مورد مجموعه‌ها هم نیست. به خاطر دارم که قبل از اکران جهانی فیلم جدید جنگ‌های ستاره‌ای، به دلیل حساسیت بالا و طیف گسترده و پرشور این مجموعه، به ندرت جزییاتی از فیلم از جانب عوامل فیلم ارائه می‌شد. طرفداران گمانه‌زنی می‌کردند و عوامل نیز نه تکذیب و نه تایید می‌کردند تا اشتیاق مردم را بیشتر کنند. همه در یک حباب غافل‌گیری قرار داشتند و برای دیدن فیلم در سینماها لحظه‌شماری می‌کردند. اما حتی بعد از اکران فیلم، اکثر حساب‌های خبری مرتبط با فیلم، هرگز چیزی درباره فیلم و اطلاعاتی که باعث لو رفتن داستان بشود، بروز نمی‌دادند. از طرفدارانی که فیلم را دیده‌اند نیز درخواست می‌کردند که نظرات‌شان را در حدی بی‌طرف نگه دارند تا مزه‌ی فیلم برای کسانی که هنوز آن را ندیده‌اند از بین نرود.

یا نمونه‌ی دم‌دست‌ترش، سریال معروف "بازی تاج و تخت" و بزرگترین اسپویلرش که ماه‌ها توسط بازیگر نقش جان اسنو مخفی نگه داشته شد. تا حدی که کیت هرینگتون در مصاحبه‌ای اعلام کرده که اجازه نداشته با همکاران بازیگرش در این‌باره صحبت کند و حالا از آن‌ها معذرت می‌خواهد. حتما می‌گویید چرا آنقدر جدی گرفته‌اند؟ چرا نگیرند!؟ وقتی این قدر هزینه و زمان صرف می‌کنند، ماه‌ها برنامه‌ریزی می‌کنند، حق دارند که مردم را روی لبه صندلی‌های‌شان نگه دارند. آیا نباید مردم را غافل‌گیر کنند؟ آیا باید همان اول بعد از پخش آخرین قسمت فصل 5 و شوکی که به طرفداران وارد شد، می‌گفتند: "نه نگران نباشید!؟" اینطور دیگر چه هیجانی داشت؟ آیا اصلا کسی منتظر می‌ماند تا ببیند چطور؟ آیا مخاطب حس نمی‌کرد که گول خورده است؟

مگر قصد فیلم‌سازی و داستان‌سرایی این نیست که خواننده/بیننده غافلگیر شود؟ تصور کنید همان اول هری پاتر، می‌فهمیدید که لرد ولدمورت قدر بالاخره شکست می‌خورد. مطمئنا در تمامی لحظاتی که فکر می‌کردید همه چیز تمام می‌شود، آن حس غافل‌گیری و لذت اعلا را حس نمی‌کردید؛ چرا؟ چون مطمئن بودید و می‌دانستید که هری زنده می‌ماند. اگر از همان اول می‌دانستید که اسنیپ با آن همه شخصیت‌پردازی‌اش در واقع دارد از هری دفاع می‌کند، آیا در نهایت به همین اندازه غافلگیر و شوکه می‌شدید؟! پاسخ این است که مطمئنا نه.

همین‌هاست که لذت فیلم دیدن را چند برابر می‌کنند اما وقتی عوامل سریال حتی برای زحمت‌های خودشان و همکاران‌شان ارزش قائل نیستند که مانع لو رفتن از داستان بشوند، دیگر از مخاطب چه انتظاری می‌رود؟ مخاطبی که آنقدر از این داستان لو رفتن‌ها دیده که به صورت خودکار خودش به دنبال اسپویلرها می‌گردد!

شاید مفهوم اسپویلر برای سریال‌ها و فیلم‌های بی‌بخار و کم‌هیجان ما آنقدر مهم نباشد، اما لو دادن داستان از طرف عوامل چیزی است که در هالیوود و سایر کشورهای دیگر امری غیراخلاقی به شمار می‌‌رود و مقصر حداقل از جانب تهیه‌کننده مجازات می‌شود.

به امید روزی که سریال‌ها و فیلم‌های ما آنقدر مهم شوند که نه تنها خود عوامل بلکه طرفداران از عدم لو رفتن داستان حمایت کنند.

لینک در کافه سینما

شهاب حسینی - نگاهی به سریال "شهرزاد"

 فصل نخست سریال شهرزاد که در قسمت های پایانی، واکنش های متفاوت و  بعضاً تناقض آمیز مخاطبین خود را برانگیخته بود، بالاخره به اتمام رسید و  مشتاقان خود را چشم به راه آغاز فصل دوم گذاشت. 
 گفتن از ویژگی ها، ساختار، فیلمنامه، طراحی صحنه، بازی، کارگردانی و ... تکرار مکررات  است و کمتر بیننده ای است که به فاخر بودن اثر اذعان نکند. پس، از اینها می گذریم و  سعی می کنیم پایان بندی سریال را بیشتر مد نظر قرار دهیم. 
واضح است که ترجیح دادن فرهاد به قباد، از سوی شهرزاد، به مذاق دوستداران سریال خوش نیامد و به ویژه، اکثر قریب به اتفاق "مادران" نتوانستند با این تصمیم شهرزاد کنار بیایند که: چطور ممکن است یک مادر - آن هم در سالهای دهه 30 - به این راحتی از بچه اش بگذرد و به عشق قدیمی خود رجوع کند؟ از حق هم نگذریم این حرف بی راهی نیست؛ گرچه شهرزاد از زنان زمانه خود بسیار جلوتر بوده است.
در واقع، نوع تمایل مخاطبین به این بود که شهرزاد در هر صورت به قباد برگردد. دلیلش هم واضح است؛ قباد مردی است که از زن اول خود جز توهین و بد دهنی، مهمانی بازی و بریز و بپاش و ولخرجی، تنشهای روانی و ... چیزی ندیده. در حالی که در آن سوی میدان، انسانی متعالی را دید که بی برو برگرد، عشقی والا و بدون قید و شرط را برایش به ارمغان آورد. این آدم داغان و شکسته و خرد، با شهرزاد نم نم رو به تعالی بود. به قول خودِ قباد، بهشت را تازه داشت پیدا می کرد. 
پس بیننده با این وجه داستان همذات پنداری بیشتری داشت و لذا وقتی که محقق نشد و در سکانس معروف حیاط خانه، شهرزاد فرهاد را انتخاب کرد، خیلی ها همراه با قباد فرو ریختند.
با اینحال فتحی با حرفه ای گری خاص خود، برای این بخش از روایت هم همچون سایر گره های قصه، ادله محکمه پسندی دارد. او میلیمتری و میناتوری، از زبان شهرزاد توجیهات لازم را ارائه می کند. مثلاً در سکانس مهمی از قسمت 27 می بینیم که شهرزاد رو به قباد می گوید که او (شهرزاد) به میل خود از خانه وی نرفته و تا زمان تصمیم به جدایی قباد (که ناشی از فشار های سنگین و کمرشکن بزرگ آقا بود) به عهد خود با او وفادار بوده است. از سوی دیگر شهرزاد انتظار داشت قباد در طول زمان، به چنان رشد و تعالی ای برسد که بتواند اصطلاحاً جلوی بزرگ آقا در بیاید و ظلم وستم او را بر نتابد. کاری که قباد بسیار دیر - در سکانس های پایانی - به آن رسید و دیگر آب از سرش گذشت و ترس هایش را کنار گذاشت و توانست بی واهمه و رو در رو، با عمویش (؟) کارزاری بی سابقه را به نمایش بگذارد. 
همچنین از زبان بزرگ آقا می شنویم که قباد نتوانست طوری با شیرین رفتار کند تا بتواند زندگی موازی با شهرزاد را تداوم بخشد. به خاطر همین، با فتنه گری های شیرین و عصبیت ها و تأثیرگذاری اش بر پدر، جدایی قباد از شهرزاد اجتناب ناپذیر شد. 
با وجود تمام امیدواری ها به این مجموعه، متأسفانه آفتِ مدل پایان بندی سریال های ایرانی، دامن "شهرزاد" را هم گرفت و گرچه با شدت کمتر، نوعی دستپاچگی و سرِهم بندی در تعیین تکلیف ماجراها کاملاً مشهود بود. به ویژه تغییر نگاه یا دیدگاه شخصیت های فیلم در برخورد با موضوع مهمی مثل ازدواج فرهاد و شهرزاد (گره اصلی داستان) که برای پروراندن و جا انداختن آن، قسمتهای زیادی صرف شده بود. این چرخشهای ناگهانی، گاهی چنان توی ذوق زننده است که انگار کسی خواسته صرفاً با یکی دو قسمت و چند سکانس، تمام آن زحمات را بر باد دهد! (نگاه کنید به سکانس پذیرش موضوع از سوی بزرگ آقا یا مادر فرهاد).
همچنین در ادامه انتقاد به اختتامیه سریال، نوع مرگ بزرگ آقا هم به هیچ وجه در شأن بزرگی اش نبود. شاید در سکانس لطیف مکالمه اش با باغبان (که به زعم حقیر از معدود بخش های قابل تأمل در یکی دو قسمت پایانی محسوب می شود)، می شد مرگی خاصتر برای وی متصور شد. 
در عین حال حسن فتحی با ایجاد ابهامات و معماهای نسبتآً به موقع در داستان و کاشتن بذر تعلیق و پرسش در ذهن تشنه و جستجوگر مخاطب، توانست به خوبی در لحظه اتمام فصل یک، همه را به فصل دوم سریال امیدوار سازد. در واقع با وجود دلخوری مخاطب به خاطر تصمیم شهرزاد، نکته مهم این بود که اکثر قریب به اتفاق بینندگان، انتظار رسیدن فصل دوم را به سایر توقعات روز مره شان اضافه کردند!
ارتباط عجیب و غریب قباد با نصرت/حشمت، نوع آگاهی (یا ناآگاهی؟) بزرگ آقا نسبت به این رابطه، نقش اکرم در ادامه ماجرا و سابقه قبلی اش، نحوه استمرار جاه و جلال بزرگ آقا و جایگاه قباد در این معرکه، سرنوشت شیرین و شربت و سرهنگ تیموری و مهمتر از همه، عاقبت مثلث عشقی "شهرزاد - فرهاد - قباد"، همگی سوالات بی جوابی هستند که تمایل به دیدن فصل بعد را در مخاطب به خوبی زنده نگاه می دارند. 
چرا نصرت که اینقدر به بزرگ آقا نزدیک است و حکم دست راست وی را دارد، اینطور به خون او تشنه بوده؟ چه چیزی بینشان جریان داشته که چنین تناقض بزرگی را در نوع رابطه شان می بینیم؟ 
یا اینکه چرا بزرگ آقا در حین مرگ، به نصرت اعتراف کرد که قباد را دوست داشته؟ این چه دوست داشتنی است که با نقره داغ کردن همیشگی اش همراه بود؟ قصدش چه بود که اسمی از شهرزاد برد و انگار منظورش این بود که می خواسته شهرزاد این تاج و تخت را پس از او راهبری کند؟ 
تناقضات فوق البته تا اینجای کار ایرادی ندارد؛ چون قصه فعلاً در جایگاه روایت موضوع است. ولی برای ادامه سریال، کار فتحی و تیم نویسندگان جهت ایجاد یک منطق منسجم و باورپذیر و گره گشایی از ابهامات متعدد و پیچیده داستان، بسیار سخت خواهد بود. 
این در حالی است که واکاوی عشق رازآلود بزرگ آقا به شهرزاد - که به گفته خود بزرگ آقا دچار خودسانسوری از سوی وی شد - هنوز هم جای کار بسیار دارد. یادتان باشد در قسمت 16 سریال، عکس زنی (در لباس عروسی) از صندوقچه مخفی بزرگ آقا بیرون آمد و در دستش دیده شد که شباهت انکارناپذیری به شهرزاد داشت. او که بود؟ (قطعاً همسرش نبود چون در صحنه تصادف و همچنین بر روی در و دیوار خانه، عکس همسر بزرگ آقا مشخص است.) 
در همین راستا، بد نیست گریزی هم بزنیم به منولوگ ماندگار و استثنائی بزرگ آقا در اپیزود 17؛ که حالا می فهمیم بی ارتباط به عشق مخفی و یک طرفه وی به شهرزاد نبوده است: 
می دونم ... سراپات کدورته از من.
خیلی مونده بفمی که زندگی بی رحم تر از اونه که هر چی می خوای جلوت بذاره؛
اگه یه وقت اینو بفهمی، همه کدورت ها از قلبت پاک می شه...
تو زندگی یه رازهایی هست که به زبون نمیاد؛ باید راز مگو بمونه.
اینو بدون: تو این دنیا تو تنها کسی نیستی که دلت شکسته؛ به اونچه که می خواستی نرسیدی.
اصل تو این دنیا نرسیدنه؛ وقتی برسی عجیبه ...
ساختار فصل 2 می تواند جذابتر هم باشد. تلفیقی از آینده و فلاش بک. فلاش بک هایی حتی به قبل از زمان فصل 1. پس شاید در فصل بعدی، خیلی در زمان به جلوتر نرویم؛ به خاطر حل معماهای کاشته شده در ذهن.
در پایان، نمی توان از "شهرزاد" گفت و به وجه نامحسوس سیاسی اثر اشاره ای نکرد. فتحی در قالب یک درام سنگین عشقی - تاریخی، دغدغه های سیاسی جالبی هم دارد. آنجاها که در قالب بازی زیرکانه کلمات، تلنگر های ریزی به ذهن مخاطب می زند!

فرهنگ > تلویزیون - ایمان هوده شناس
 

شهاب حسینی - عکس هایی از مراسم تجلیل از سریال "شهرزاد"

 کافه سینما - محسن شرف الدین: شب گذاشته مراسم جشن سریال شهرزاد  به مناسبت پایان فصل اول این مجموعه و همچنین به منظور تقدیر از عوامل در  سالن همایش های برج میلاد برگزار شد.


   

                                   

شهاب حسینی - نقدی بر سریال "شهرزاد"

 سرویس نقد کافه سینما - آریان گلصورت: فصل اول سریال شهرزاد به کارگردانی  حسن فتحی به پایان رسید. مجموعه‌ای که در شبکه خانگی پخش شد و پس از مدتی  توانست مخاطبان قابل توجهی را جذب خود کند. شهرزاد را باید مهم‌ترین پیروزی شبکه  خانگی بر صدا و سیما در این سال‌ها دانست. سریالی که موفق شد به خوبی از افت  کیفیت محسوس و ریزش مخاطب فراوان تلوزیون دولتی استفاده کند و به یکی از موضوعات  مورد علاقه مخاطبان ایرانی تبدیل شود. مخاطبانی که هم سریال را دنبال می‌کردند و هم هر هفته نسبت به اتفاقات آن در شبکه‌های مجازی واکنش‌های مختلفی نشان می‌دادند. از این رو، شهرزاد را باید مجموعه‌ای موفق در نظر گرفت.

اما این موفقیت به این معنا نیست که با اثری کم نقص رو‌به‌رو بودیم.

نویسندگان شهرزاد تحت تاثیر محبوبیت سریال‌های خارجی در ایران تصمیم گرفتند تا داستان‌شان را با فراز و نشیب‌های فراوان و اتفاق‌های متعدد پیش ببرد. اما باید قبول کرد که این استراتژی را به شکل نه چندان سطح بالایی پیاده کرده‌اند. شهرزاد پر بود از خرده داستان‌ها و شخصیت‌های فرعی که وارد قصه می‌شدند و غافلگیری‌های مقطعی ایجاد می‌کردند و سپس بدون کارکرد دراماتیک لازم به پایان رسیده و کنار گذاشته می‌شدند. ابهامات و اتفاقات بسیاری که در این چند قسمت به منظور بالا بردن جذابیت به کار گرفته شدند، در موارد بسیاری به دلیل نبود منطق کافی، تاثیر خود را از دست می‌دادند. تعدد گره‌های غیر ضروری و رویدادهای تصادفی در سریال شهرزاد، که یک ملودرام عاشقانه است و نه گونه‌ای که آن را بتوان از اتفاق‌های غیرمنتظره انباشته کرد، گاهی برخی از مخاطبان را نسبت به دنبال کردن خط داستانی، به ویژه در قسمت‌های میانی، بی‌تفاوت می‌کرد. به این‌ها اضافه کنید شخصیت‌های متناقضی را که ثبات نداشتند، هر کاری از آن‌ها ساخته بود و اعمال‌شان نه هماهنگ با روند منطقی پیرنگ، که با خواست مستقیم نویسندگان اثر و به منظور به وجود آمدن جذابیت‌های مقطعی و کاذب و البته بدون توجیه لازم انجام می‌گرفت. علاقه سرهنگ به دختر تئاتری و تبعات آن و یا شخصیت اصغری که همزمان هم پادوی جمشید بود و هم عامل نفوذی و قاتل حشمت، می‌توانند تنها دو نمونه از این موارد باشند. در چنین شرایطی نویسنده‌ها مجبور بودند با پاک کردن صورت مسئله، بسیاری از این شخصیت‌های سرگردان را پس از مصرف کردن و پر کردن زمان سریال بکشند و از داستان حذف کنند تا بتوانند مسیر را برای پیشرفت قصه اصلی، که همان داستان عاشقانه شهرزاد، فرهاد و قباد زیر سایه بزرگ آقا بود، هموار سازند.

اما خب هر اثری ضعف‌هایی دارد. در مورد شهرزاد بدون شک نقاط قوت و ویژگی‌های متمایزی نیز وجود داشتند که آن را به موفقیت رسانده‌اند. مواردی که باید به آن‌ها توجه شود و در ادامه مطلب به مهم‌ترین‌شان می‌پردازیم.

* شهرزاد یک سریال خوش ساخت و حرفه‌ای است که با هدف سرگرم و همراه کردن مخاطب ساخته شده است. در سال‌هایی که دیگر چندان خبری از مجموعه‌های با کیفیت نیست و بدسلیقگی، عافیت‌طلبی، ساده‌انگاری و عدم احترام به شعور مخاطب در بین سریال‌های تلوزیون و حتی نمونه‌های قبلی شبکه خانگی مد شده است، این مجموعه‌ای است که استاندارهای تولید را رعایت کرده، می‌تواند تماشاگر خود را در مواردی غافلگیر کند و موقعیت‌های متنوعی را پیش روی او قرار دهد. به این‌ها اضافه کنید خط قرمزهای کمتر شبکه خانگی را که به سازندگان شهرزاد اجازه داد تا لحظات عاطفی و انسانی موثری را خلق کنند و به دور از سانسورهای دست و پا گیر و گاه بی‌منطق تلوزیون دولتی، شخصیت‌ها و داستان‌ را به شکل ملموس‌تری بپرورانند.

* داستان عاشقانه‌ پر فراز و نشیب و به شدت احساسی فیلم. آن هم در دورانی که به نظر می‌رسد مردم بیش از گذشته طرفدار حسرت‌های عاشقانه‌اند و وقتی رنج‌های تحمیل شده به شخصیت‌های مورد علاقه‌شان با صدای پر سوز محسن چاووشی همراه می‌شود، کاملا تحت تاثیر قرار می‌گیرند. نویسندگان شهرزاد با به تصویر کشیدن یک قصه رومانتیک در بستری تاریخی، که اتفاقا با استعاری‌های امروزی جالبی نیز همراه است، توانستند لحظات موثری خلق کنند.

* شخصیت‌های اصلی خوب و نقش‌آفرینی‌های شایسته توجه یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت این سریال در فصل اول بود. شهرزاد بدون بازی‌های موثر بازیگرانی چون ترانه علیدوستی و شهاب حسینی نمی‌توانست تا این اندازه مورد توجه قرار گیرند. علیدوستی و حسینی که پیش از این نیز در آثار سینمایی حضور موفقی داشته‌اند، در این سریال مخاطب را با خود همراه می‌کنند. شخصیت‌های شهرزاد و قباد نیز به گونه‌ای بودند که این فرصت را در اختیار آن‌ها قرار دادند تا ابعاد انسانی مختلفی از نقش را برجسته کنند. به ویژه شخصیت به نسبت پیچیده قباد که نمونه‌اش را کمتر در محصولات تصویری سال‌های اخیر سراغ داریم.

* شخصیت بزرگ آقا و حضور علی نصیریان. باید پذیرفت که کارکتر درست پرداخت شده و چند وجهی بزرگ آقا و البته بازی حساب شده نصیریان در این نقش سطح سریال را بالا برده است. شخصیتی که نویسندگان اثر، او و ماجراهای پیرامون‌اش را به طرز آشکاری تحت تاثیر فیلم سترگ فورد کاپولا یعنی پدرخوانده شکل داده‌اند. داستان‌های مربوط به مافیا بازی‌های بزرگ آقا و جنگ قدرتی که در آن درگیر بود، داستانی فرعی بود که به افزایش وزن دراماتیک سریال بسیار کمک کرد. بزرگ آقا درست مانند زندگی آدم‌های اطراف‌اش، سایه سنگین‌اش را بر سر سریال شهرزاد نیز انداخت. او مهم‌ترین شخصیت در دنیای کوچک قصه این سریال بود و حالا بعد از تمام شدن فصل اول همه را با این سوال تنها گذاشت: «بعد از مرگ بزرگ آقا، چه اتفاقی قرار است رخ دهد؟»

آریان گلصورت / کافه سینما / اردیبهشت 95

وبلاگ - نفد و بررسی قسمت آخر فصل اول سریال "شهرزاد"

سلام به همراهان همیشگی وبلاگ. قبل از هر چیز ممنونم از تک تک کسانی که طی مدتی که سریال توزیع می شد، با وجود این همه سایت و صفحه اجتماعی باز هم به این وبلاگ سر زدن، نظرات مختلف و متفاوت خودشون رو گذاشتن و وبلاگ رو سر پا نگه داشتن. از همگی متشکرم! حالا بریم سراغ نکات آخرین قسمت:

1) اولش بگم که به نظرم این قسمت از چند قسمت اخیر خیلی بهتر بود چون سرعت بیشتری داشت. اما از طرفی هم این همه شلوغی تو یه قسمت تنها نشون دهنده ی آشفته بودن فیلمنامه س. اما باز هم پی ریزیشون برای فصل بعدی خوب بود. اینکه یه سری سوال ها بی جواب موند تا حداقل مخاطب دلش بخواد فصل بعد رو ببینه، روند خوبی بود.

2) همه چیز خیلی با هم اتفاق افتاد. به نظرم شخصیت بزرگ آقا باید زودتر از اینها به این حالت رهایی می رسید. البته نصیریان تو بازی خوبش این موضوع رو از چند قسمت پیش، کم و بیش نشون داده بود اما اینکه یه دفعه آخرین قسمت آماده ی مردن باشه و از لحظات زندگی لذت ببره انگار که قراره زود بمیره، یه کم به دور از ذهن بود. ببینید، سریال سازی کار سختیه. مخصوصا وقتی چندین کاراکتر اصلی داشته باشین و بخواهین همزمان همه رو پرورش بدین. تو این سریال "شهرزاد" نقش اوله اما فرهاد، قباد، شیرین و بزرگ آقا همه به همون اندازه  مهم ان. ما باید به عنوان مخاطب شکل گرفتن این شخصیت ها رو ببینیم و احساس کنیم. این قضیه هم به نویسنده بر می گرده تا بازیگر. بازیگر اگر باهوش باشه مثل نصیریان، خودش متوجه می شه و بازیش رو به سمت تغییر شخصیت سوق می ده. اگر هم نباشه که یه بازی تخت رو کل سریال انجام می ده بدون هیچ تغییر و تحولی. شتاب نویسنده برای سر هم بندی یک سری چیز ها و پی ریزی موضوعات جدید یه کم زیادی معلوم بود اما نمی دونم چرا، اونقدر از این قسمت بدم نیومد. چون آماده بودم که بدم بیاد اما اینطوری نشد.

3) به نظرم دلیل خوب بودن نسبی این اپیزود به صحنه ی نصرت بر می گرده. شخصیت جالبی داره، بازی بازیگر هم خوبه و اینکه (متشکریم از نویسنده) شخصیتش رو نیست و پر از رمز و رازه. آیا راست گفت به قباد در مورد پدر قباد بودن؟ چرا با بزرگ آقا بده؟ از کجا می یاد، چرا این همه مدت صبر کرده؟ همه و همه نکاتی هستند که شخصیت رو جذاب می کنن. داشتن گذشته ای که مخاطب ازش چیزی نمی دونه. اما وقتی سیر تا پیاز شخصیت رو بدونی یا اونقدر سطحی باشه که اصلا عمقی نداشته باشه برای کاوش، شخصیت برات جذاب نخواهد بود. اما من سکانس های نصرت رو هر چند کوتاه دوس داشتم. مخصوصا با شربت، بده بستون هاشون خیلی خوب از آب در اومده. منتظرم ببینم در فصل بعدی چه اتفاقی براشون می افته.

4) پدر فرهاد فکر می کرد زنش با ازدواج فرهاد و شهرزاد مخالفت می کنه! زهی خیال باطل که مادره خیلی خوشحاله کلا!! نظری ندارم در مورد بخش عروسی، چون همه می دونستیم که اینطوری می شه. فقط باز هم به درد نخور بودن نقش خواهرکوچیک های شهرزاد و فرهاد رو بیشتر فهمیدیم. فقط شدن ابزاری برای پدر و مادر ها تا بگن "آب بیار" ، "برو از اتاق بیرون" "غذامو بیار" "لباس درست بپوش" و از اینطور چیزها. واقعا اگر حذف بشن از داستان اتفاقی می افته؟ نه. یا داستان براشون بنویسین یا حذفشون کنین. 

5) شیرین فصل دوم: فراموشی پیدا می کنه و آدم خوبی می شه! احتمال خیلی زیاد اینطوری می شه. حالا شاید خوب نشه اما فراموشی رو پیدا می کنه! وگرنه چرا باید به سرش ضربه بخوره؟ 

6) در مورد عصبانیت قباد، فکر کنم بتونیم بهش حق بدیم و ازش این ری اکشن رو انتظار داشته باشیم. مخصوصا با اون حرف های تحریک کننده ای که شیرین بهش زد اون هم با وضعی که قباد داشت. توجه کنید می گم بهش "حق بدیم" و از شخصیت ش با توجه به مشکلاتی که داشته و اتفاقاتی که براش افتاده، انتظار داشته باشیم که اینطوری به شیرین بپره و عصبانی بشه. این کمترین ری اکشنی بود که می تونست نشون بده. حق دادن به شخصیت برای انجام دادن کارهایی - اونم چون شما دیدید روند زندگی شو - با درست بودن اون کارها فرق داره. همونطور که قبلا گفتم به شهرزاد هم باید حق داد که بخواد با فرهاد باشه چون فرهاد عشق اول و آخرشه. پس نمی شه گفت نه کار درستی نکرد. باید بی طرفانه قضاوت کرد تو این موارد. در مورد فرهاد یه کم سخته، چون با اینکه شهرزاد با قباد بود، اما عاشقش نشد و داشت کم کم باهاش خوب می شد که اون جریان ها پیش اومد. اما فرهاد یه دوران رومانتیک با آذر داشت. واقعا اونو نمی شه بهش حق داد. چون خیلی شدیدانه با جدایی اش از عشق زندگیش برخورد کرد. رفت برای مدتی کوتاه عاشق یکی دیگه شد. رسما عاشق شد. به همین خاطر می گم شخصیت فرهاد stability  نداره، چون تضاد توش زیاد دیده می شه. 

7) بازی شهاب تو اون سکانس که با شیرین حرف می زد ، من رو یاده "سوپراستار" انداخت. اونجا هم که گفت اسم مادر منو نیار، یاده "آفریقا" افتادم! روزگاران خوش!

8) اینجا وبلاگ شهاب حسینی ئه. پس برای هزارمین بار می گم: بازی شهاب وقتی که نصرت داشت اون حرف ها رو به بزرگ آقا می زد: معرکه. نگاهش، حالت چشمهاش. بازی خوب یعنی همین. نه اینکه خودتو به در و دیوار بزنی تا اشکی بیاد. ممنونم شهاب عزیز.

+ نظر شما در مورد این قسمت چی بود؟

+ نظرتون در مورد فصل بعدی چیه؟ چه اتفاقاتی ممکنه بیفته؟

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت بیست و هفتم سریال "شهرزاد"

 سلام به همراهان همیشگی وبلاگ! به نظرم دیکه لازم نیست بگم اگه ندیدید  نخونید این بخش رو چون عملا تو ایران جلوگیری از لو رفتن داستان وجود  خارجی نداره، پس چرا به خودمون زحمت بدیم!؟ بریم سراغ نکته های این  قسمت که کم هم نبودن!

 1) قبل از هر چیز، یکی فرهاد رو بگیره که با مزه شده الان مثلا. تو اون سکانسی که پیش باباش بود هی مزه می پروند واقعا رو مخ بود. دیگه شخصیت ها به جایی رسیدن که نمی فهمشون. دیگه انقدر منفعل و out of character شدن که سعی می کنم بهش زیاد فک نکنم و ببینم فقط سریال رو. هنوز هم نمی تونم درک کنم این رفتار منفعل و خنثی فرهاد در مقابل از دست دادن این همه آدم رو. چطوری می تونه راجع آذر اینطوری حرف بزنه؟ آذری که یکی از دلایل خودکشی ش فرهاد بود؟ چطوری می تونه بگه آذر فقط یه حواس پرتی بود؟ حواس پرتی ای که عاشقش شدی، براش نامه های عاشقانه فرستادی. چرا؟ می دونم در هر رابطه ای که مثلا در آسمان ها نوشته شده همچین چیزهایی هم هست اما انقدر عجولانه و در هم بر هم بود این داستان ها که الان بیشتر حرص آدم رو در میاره تا اینکه همدردی کنه. قبلا هم گفتم اگه از این رابطه ی عاشقانه ی فرهاد و شهرزاد بیشتر می دیدیم بیشتر حسش می کردیم. اولای سریال که سریع پریدن تو داستان. حداقل اواسطش که این همه داستان الکی کش می اومد، یه سری فلش بک از رابطه ی عاشقانه ی اینا نشون می دادن. نه اینکه نصف سریال نشون بدن شهرزاد داره "مثلا" عاشق قباد می شه (که به نظر من عاشقش بود در لحظاتی) اما بعد آخر سر بگن نه همش تو فکر فرهاد بود. نمی دونم چی بگم دیگه. خیلی آشفته س این سریال.

2) چند قسمتی بود از خوبی بازی شهاب نمی گفتم چون همیشه خوبه. اما باید از بازیش تو این قسمت بگم. از تغییر حس های بی نظیرa تو یه سکانس. از اینکه اول داره شاخ و شونه می کشه بعد صداشو آروم می کنه تا با عشق زندگیش حرف بزنه. نمی شه از اشک های قباد که تو چشم های شهاب برق می زنه وقتی برمی گرده و با شرم خانواده ی همسرشو نگاه می کنه، گذشت. چطوری می شه گذشت؟ شهاب عالی بود. عالی تر از عالی. هیچ کس نمی تونست به جز اون این نقش رو بازی کنه. هیچ کس هم نمی تونه خلاف این نظر رو به من ثابت کنه.

3) بالاخره! بالاخره قباد یه چیزهایی به بزرگ آقا گفت! خدایا شکرت!! تو اون صحنه دلم براش سوخت. می دونم اونم تقصیر داره باید زودتر جمع و جور می کرد داستان رو اما نمی شه براش متاسف نشد. خوشحالم که بالاخره حرف های دلشو به بزرگ آقا زد. راستم گفت. گفت من که کاری نداشتم! شما بودین که این داستان رو برای من چیدید. بهترین چیزی بود که می تونست به بزرگ آقا بگه. با اینکه بعید می دونم تاثیری روی بزرگ آقا بذاره اما حداقل قباد حرف ها شو زد. هرچقدر هم دیر. اما گفت. برای من که ارزش داشت.

4) دوستان عزیز تموم شد ! شهرزاد و فرهاد به خوبی و خوشی به هم می رسن. می دونم از همون اول هم داستان همین بوده اما دلم به درد اومد. وقتی اون حرف ها رو به قباد زد، می فهمم که عصبی بود، می فهمم که مثلا دلتنگ بچه ش بود اما باز هم حرف هاش دل قباد و طرفدارانشو به درد آورد. اینم بگم هیچ بد نیست آدم طرفدار کاراکتری بشه که هیچ نشانی از قهرمان سنتی بودن نداره. درسته قباد شان و تحصیل فرهاد رو نداره. عینک فرهاد رو نداره. حتی شاید کار درست و حسابی ای م بلد نباشه. دست و پا چلفتیه، همش حرف می زنه اما چیزی داره که دوست داشتنی اش می کنه. یه جور حس مقاومت. حس اینکه این آدم می خواد عوض شه اما به کمک، به عشق نیاز داره. به نظر "من" چنین شخصیت هایی بیشتر به زندگی واقعی نزدیک ترند. ملموس ترند چون از اینطور آدم ها حالا با دوز کمترشو اطرافمون می بینیم. آدم هایی که نمی تونن صداشونو اونقدر بلند کنن، به مواد و اینطور چیزها پناه می یارن اما می خوان تغییر کنن. پس این بد نیست که برای چنین شخصیتی همدردی کنید. یه موضوعی کاملا منطقی و حتی انسانی ئه از نظر من. برای اون دسته از دوستانی می گم که تصور می کنن مخاطب باید فقط طرفدار آدم خوبه یه داستان بشه. اینطوری جذابیت فیلم/سریال/کتاب خیلی کمتر می شه.

5) نمی دونم راجع بازگشت به نقطه ی صفر فرهاد و شهرزاد بگم. می تونم بگم که دوست ندارم به هم برسن؟ بله می گم. شهرزاد قلب قباد رو شکوند. قباد قلب شهرزاد رو. شهرزاد قلب فرهاد رو شکوند. فرهاد قلب شهرزاد رو. از نظر من بهتره که سریال پایان خوشی نداشته باشه. یعنی الان قراره شهرزاد به عشق همیشگی ش برسه؟ بزرگ آقا هم که راضیه! گور بابای قباد، ها؟ قباد هم که باید کلا همه چیز رو از ذهنش پاک کنه؟ برگرده پیش شیرین؟ نمی دونم. از نظر من پایان خوش برای این داستان مناسب نیست و زیادی خوش می شه. "یه پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه".

6) به نظر شما شیرین می میره؟ اینطوری که قباد هم به فنا می ره! یعنی بزرگ آقا می کشتش! به نظرتون شیرین می ره آسایشگاه روانی تا حالش بهتر بشه و قباد می مونه و بچش؟ نظر شما در مورد قسمت آخر چیه؟

+ یه چیزی هست می گن اگر بازیگری که دوست داری، خونین باشه اما هنوز خوشتیپ باشه، بدون که درست انتخاب کردی:

درست می گم؟! 

+ حالت های صورت شهاب واقعا بی نظیر و تک هست تو ایران. منو یاد بازیگرهای خارجی می ندازه. این سکانس هم یکی از همین حالت ها بود. ساده اما تاثیر گذار. 

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت بیست و ششم سریال "شهرزاد"

 دوستان و همراهان وبلاگ، امیدوارم روزگارتون خوش باشه. با اینکه قباد تو این  قسمت زیاد نبود اما خب در مورد داستان های فرعی اتفاقات تقریبا مهمی  افتاد که دور هم بهشون می پردازیم. اگر قسمت جدید رو ندیدید، برای لو  نرفتن داستان کامنت های این بخش رو نخونید.

1) قبل از هر چیز راجع حضور کوتاه قباد حرف بزنیم. باید بگم وسط حرف های قباد حس کردم چقدر خسته شدم از این کشمکش ها. از این خط و نشون کشیدن ها و به هیچ نرسیدن ها. قباد هم که تنها مکانیزم دفاعیش مشروب خوردن و دری وری گفتن ئه. واقعا چه چیز جدیدی می شه راجع این حرف های قباد زد که قبلا زده نشده باشه؟ اینکه چقدر می خواد خودشو تحمیل کنه؟ اینکه فقط حرف می زنه؟ فکر کنم تا حالا چندین بار گفتیم اینها رو. باید ببینیم بعد از این همه کشمکش، ته قضیه به کجا می رسه برای قباد.

2) خوشبختانه داستان بی ربط مریم و نامزدش تموم شد. چقدر هم تراژیک و شکسپیرگونه. البته به کار بردن کلمه ی شکسپیر برای چنین کاراکترهای تو خالی اصلا درست نیست. اما خب از طرفی فکر نمی کردم داستانشون اینطوری تموم شه. بدیش اینه که ما این جنون کاراکتر امیر حسین رستمی رو ندیدیم. حس نکردیم. حتی عشقشون هم حس نکردیم که بخوایم قبول کنیم فداکاری دختر رو. یا خودکشی مرد رو. پس تمامی این داستان عشق "مثلا" پر التهاب هیچی برای بیننده نمی ذاره چون از همون اولش هم با کاراکترها همذات پنداری نکرده. 

3) رفتار فرهاد خیلی عجیب بود. نمی دونم مثلا تایم زیادی از مردن دوستان مثلا صمیمی اش گذشته بود که شهرزاد رو دید یا چی اما ری اکشن ش واقعا مصنوعی بود! تصور کنید دو تا از بهترین دوستانتون بمیرن اونم به اون حالت، کسانی که بهشون ایمان داشتین کشته شن و بعد شما خیلی شیک پاشی بری کافه نادری، با لبخند به شهرزاد بگی گور بابای همه بیا با هم باشیم؟ یا باید می گفتن که مثلا چند ماه گذشت یا اصلا یه دفعه این همه مرگ رو رو سر فرهاد خراب نمی کردن! مشخصه که می خواستن داستان های بیهوده شونو سر هم بندی کنن و به این چاره افتادن. کمبود وقت و نداشتن ایده ی درست تو سریال موج می زنه. داستان خواهر فرهاد و اون یارو چی شد که عاشق هم بودن؟ خواهر کوچیکه شهرزاد چی شد داستان باشگاه رفتن ش؟ اگه در قسمت های بعدی بهش نپردازن یعنی اینکه فقط ایده پراکنی کردن بدون اینکه بدونن آخرشو می خوان چی کار کنن. 

4) رابطه ای که داره بین نصرت و شربت (!) شکل می گیره جالبه. چرا؟ چون هر دو بازیگرهای خوبی هستن. وقتی دو تا بازیگر نقش رو خوب بفهمن و کارشونو هم بلد باشن داستان برای بیننده جذاب می شه. دقیقا بر عکس داستان "عاشقانه" ی مینا وحید و رستمی که از بس بد بود بازیشون حتی اسم کاراکترهاشونم تو ذهنم نمونده. حالا باید دید نصرت اینا به کجا میرسه کارشون تو این چند قسمت باقی مونده.

5) اینطور که به نظر می رسه مادر شهرزاد بالاخره یه حرکتی می زنه! وقتش دقیقا همین الانه. از طرفی انگار شهرزاد پیشنهاد فرهاد رو قبول نمی کنه که به نظرم بهترین کاره. آها، اون نامه ی هاشم پور که به فرهاد نوشته بود و گفته بود فرهاد باعث شده که نذاره کار غیرقانونی انجام بده واقعا تلاش بدی بود در جهت عالی نشون دادن فرهاد. بابا بیخیال. طرف رو ته تهش دو سه بار دیده و تحت تاثیرش قرار گرفته؟ والا فرهاد اونقدرها هم کاریزماتیک نیس که آدم با یه بار برخورد جذبش بشه. اون رفیق سردبیرش که اسمشو نمی دونم اون بیشتر ابهت داره و به انقلابی ها می خوره. کل این داستان رو می ذاریم روی انبوه تلاش های نا فرجام نویسنده های عزیز.

+ واقعا استاد های دانشگاه می یان بگن که چرا حواست نیست؟ حالا چه اون موقع چه الان؟ خیلی بعید می دونم! تازه بیان بگن فکر کنم علت حواس پرتیت اون آقا باشه!!! مثکه خود استاد حواسش از همه پرت تر بوده!

++ نظر شما در مورد این قسمت چی بود؟

 

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت بیست و پنجم سریال "شهرزاد"

 دوستای خوب وبلاگ امیدوارم همگی قسمت جدید رو تا الان دیده باشید. بریم  سراغ نکات این قسمت.

 1) قبل از هر چیز از این جمله ی شهرزاد که گفت (نقل به مضمون):"ما هم که اشتباهات  خودمونو می گیم قسمت بوده" . خیلی جالب بود. مادر شهرزاد واقعا خیلی زن سستی  ئه. البته درک می کنم که زمان و مکان سریال باعث می شه که مادر سریال آدمی باشه "واقع بین" اما نه دیگه در این حد. باز جای شکرش باقیه که شهرزاد مثل اونها فکر نمی کنه.

2) طبق معمول قباد یه نیمچه حرکتی انجام داد و هیچ نتیجه ای نداشت. مگه قرار نشد اکرم رو اخراج کنن چرا پس هنوز اونجا بود؟ در ضمن دیگه قباد داره یکنواخت می شه نقشش. همش حرف حرف حرف. حتما تو کلیپ قسمت بعدی هم دیدید که باز داشت تهدید می کرد فرهاد رو. آقا جان انقدر تهدید نکن یه حرکتی بزن. انقدر الکی رجز نخون یه کاری بکن. الان قباد رسما یه مهره ی سوخته س. کاملا بعیده گه بخواد برگرده به جایگاه بهتر. پیش بزرگ آقا که برای هزارمین بار خوار شد، شهرزاد رو که از دست داد، از اموال بزرگ آقا که پشیزی بهش نمی رسه، حتی براش انقدر ارزش قائل نیستن که دعوتش کنن به جلساتشون. دیگه از این خوار و خفیف تر؟ اونم که می شینه فقط سیگار می کشه و برای این و اون خط و نشون پوچ می کشه. با این وضع تغییر 180 درجه ای برای قباد کاملا غیر قابل باوره. من زیاد خوش بین بودم.

3) اصلا این نقش جمشید هاشم پور چی بود اصلا؟ چرا مرد؟ چرا برای من مهم نیست اصلا؟

4) جالبه فرهاد توضیح درستی از بازی امیرحسین رستمی در این سریال رو داد تو یه صحنه. برگشت بهش گفت :" بازی نداشتی فقط کلمه ها از دهنت بیرون می اومدن" . واقعا درست تر از این نمی شه توصیفی برای بازی ضعیف و حوصله سر بر رستمی بکار برد.

نظر شما در مورد این قسمت چی بود؟

وبلاگ - عکس هایی از سریال شهرزاد

دوستان خوبم، نازنین جان زحمت کشیدن و این عکس ها رو از سریال "شهرزاد" در اختیار وبلاگ قرار دادن. نظر شما در مورد این عکس ها و اتفاقاتی که ممکنه بیفته چیه؟

  

 

+ تیزری جدید از قسمت بعدی سریال:

 

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت بیست و چهارم سریال "شهرزاد"

 دوستان همیشگی وبلاگ، امیدوارم حال و روزتون خوب باشه. بدون حرف پس و  پیش بریم سراغ نکات این قسمت.

 1) از همین جا از شهرزاد تشکر می کنم که دقیقا تمام حرف هایی که من می خواستم  به قباد بزنم رو گفت. دقیقا راس می گه. قباد همش می گه عاشقتم، می خوامت، اما  هیچ کاری نمی کنه. کلمه ی عشق رو همینطوری می اندازه این ور و اونور و انتظار داره شهرزاد هم بعد از این همه بدبختی بگه منم عاشقتم بیا فرار کنیم با هم! اینطور که از تیزر قسمت بعد معلومه، نقشه ی قباد و اکرم برای انداختن شیرین تو دیوونه خونه م نتیجه نمی ده و قباد طبق معمول تو سر می خوره. دیگه نمی دونم تا کی می خواد این روال طول بکشه. 

2) از طرفی حرف های شهرزاد به مادرش هم خیلی خوب بود. خیلی خوشحالم که نقش اول سریال زن هست. درسته که ممکنه ایرادهایی هم داشته باشه اما همین که باز حرفشو می زنه و کوتاه نمی یاد خیلی به نظرم برای ما زن ها مهمه. اینکه اجازه نمی ده کسی تصاحبش کنه. اینکه از زندگی کردن برای مردم و حرف مردم خسته شده خیلی نکته ی خوبیه که امیدوارم تو این شلوغ پلوغی ماجراهای شهرزاد و قباد گم نشه. درسته که زمونه باعث می شده مردم اینطوری فکر کنن اما مادر شهرزاد بعضی موقع ها خیلی کور می شه نسبت به واقعیت ها. یه کم باید حمایت کنه از دخترش. درسته که زنه و اصولا زن ها قدرتی تو این کشور ندارن اما باز زبونی که می تونه دخترشو حمایت کنه. نمی دونم شاید زیاد انتظار دارم از کاراکترها. کاراکترهایی که معلومه توصیف شون تو فیلمنامه در حد یک خط بوده بسکه تک بعدی ان.

3) اکرم عجب چه عجوبه ای از آب در اومد.  نمی دونم چرا می خواد به قباد کمک کنه؟ یعنی خوشش میاد ازش؟ یا برای اونم نقشه داره؟ از شیرین چرا انقدر بدش می یاد؟ 

4) به نظرتون قسمت های مربوط به اون مثلا "زوج عالی" رو من دیدم؟! اصلا و ابدا و هرگز هم نخواهم دید. این امیرحسین رستمی حتی بلد نیست خوب ادای مست ها رو در بیاره!!! چه اصراری بوده اون این نقشو بازی کنه از درک من خارجه.

5) فکر کنم همه بدونیم که اونی که تو تیزر اسلحه گرفته رو بزرگ آقا کیه، درسته؟ به نظرتون می کشه بزرگ آقا رو؟ امیدوارم!!! اما خب اگه بزرگ آقا بمیره در واقع داستان یه جورایی تموم میشه! تمام مشکلات به اون می گرده. چون فکر می کنم قباد بتونه از پس شیرین بدون باباش بر بیاد. 

6) امیدوارم تغییری در نقش قباد ایجاد شه. الان روند تغییرات قباد ثابته. همش یه چیز رو هی تکرار می کنه. نقطه ی اوجش کجاست؟ کی قراره اون اتفاق بزرگ بیفته برای این شخصیت؟ که بلند شه، محکم وایسه جلوی بزرگ آقا و حرف دلش رو یک بار برای همیشه بزنه. دست شهرزاد رو بگیره و ببره یه جای دور و زندگیشونو از نو بسازه؟ من خیلی خوش بینم ها؟ 

نظر شما در باره این قسمت چیه؟

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت بیست و سوم سریال "شهرزاد"

 قبل از هر چیز سال نوی همگی مبارک و امیدوارم امسال به بزرگترین آرزوهاتون برسین!!  معذرت می خوام که وبلاگ یه مدتی سوت و کور بود، دیگه عید بود و سرم به مسافرت و  درس و اینها گرم بود و حقیقتش خبر خاصی هم از شهاب نبود! اما قول می دم دیگه  وبلاگ همیشه به روز باشه!!! بهتره بریم سراغ نکات این قسمت سریال. اگه هنوز این  قسمت رو ندیدید برای لو نرفتن داستان، این پست و نظرات شو نخونید!

1) قبل از هر چیز باید بگم از این که کلیپ تو سریال می ذارن واقعا بدم می یاد. اون صحنه های طلاق شهرزاد و قباد، می تونست خیلی تاثیر زیادتری داشته باشه و معلوم هم بود که بازیگرها براش زحمت کشیده بودن که حالا تبدیل شد به یه موزیک ویدئو اشک در آر بی ربط. کاش سازندگان سریال ها و فیلم های ما بفهمن که می شه یه صحنه ی احساسی رو حتی بدون موسیقی هم درست کرد که تاثیر هم داره! اما خب حدسم در مورد بابای شهرزاد درست بود، نه!؟ 

2) بازیگرها تقریبا همه خوب بودن، هر چند که بخش های مینا وحید اینا رو کلا من نمی بینم چون اصلا برام مهم نیست. اصلا هم نمی دونم چرا باید داستانشون در کنار داستان شهرزاد اینها گفته بشه، چون اصلا رابطه ی مینا و نامزدش (حتی اسماشونم نمی دونم) اصلا ساخته نشده برای بیننده که بخواد براش مهم باشه چه بلایی سرشون می یاد. 

3) درسته که اکرم ممکنه آدم بدی به نظر بیاد اما اون هم یک جورایی حق داره. یادتونه که چه زندگی ای داشت. چه پدری با چه وضعیتی. نمی شه گفت البته این رفتارهاش توجیه کننده س؛ آدم نباید چون خودش بدبخته بقیه رو هم بدبخت کنه اما زندگی طوری براش پیچیده که چاره ای جز این کار نداره. گلاره عباسی هم نقششو خوب بازی می کنه. جلوی شیرین عینه موشه اما در واقع یه روباهه!!

4) قباد همچنان بی بخار. اما خب خوبه که سر شیرین داد می زنه همچنان. امیدوارم نذاره آب خوش از گلوی شیرین پایین بره. شیرین هم که هی بچه ام بچه ام می کنه!! بیچاره بتول خانم!

5) واقعا دوست داشتم تو صحنه ی قبرستون، شهرزاد پاشه بکوبونه تو صورت بزرگ آقا و داد بزنه :"بابای من زیر خاکه از دست تو". اما خب نگفت! شاید تو آینده یه اپیزودی باشه که شهرزاد بالاخره تمام قد جلوی بزرگ آقا وایسه. آخه دیگه چقدر می خواد کوتاه بیاد!؟ باباشو از دست داد! دیگه از این سخت تر؟

6) همچنان منتظریم که ببینیم نصرت چی کاره ی قباده. صحنه هاشونو با هم دوس دارم. کاشکی یه ربطی به هم داشته باشن لااقل.

+ نظر شما چیه؟ به نظرتون شهرزاد، قباد رو مقصر می دونه؟ به نظرتون شیرین بلایی سر کبیر می یاره؟ 

 

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت بیست و دوم سریال "شهرزاد"

 سلام به دوستای خوب وبلاگ که همیشه به من و وبلاگ لطف داشتین و دارین!  بریم سراغ نکته های قسمت بیست و سوم که آخرین قسمتی هست که سال  1394 پخش می شه! چقدر زود گذشت ! انگار همین دیروز بود که خبر ساخت  سریال منتشر شد!!! 

 1) کشته شدن ململ یه کم سر هم بندی شده نبود؟ خیلی سریع اتفاق افتاد! بعدشم که بزرگ آقا طبق معمول خیلی شیک و آروم بود و انگار نه انگار. حرف دفعه ی پیش رو پس می گیرم به نظر نمی یاد که بزرگ آقا عوض شده باشه و بخواد یه کم ساده تر بگیره به اطرافیانش! باید دید این اکرم دیگه چه دسته گل هایی می خواد به آب بده!

2) بارها گفتم و باز هم می گم، داستان های فرعی سریال خیلی بی مزه و بی محتوان. شاید به خاطر بازیگرها باشه. زوج مینا وحید و امیرحسین رستمی خیلی نچسب ان. اصلا به هم نمی یان. بازی هاشون اصلا خنده داره بسکه بده و داستانشون هم جذاب نیست. شاید اگر بازیگرهای بهتری بودند داستان بهتر بود اما الان واقعا انگار گذاشتن تا به زور 45 دقیقه 1 ساعت پر بشه. 

3) همچنان خواهرهای فرهاد و شهرزاد بی استفاده و اضافی ان. واقعا کسی هست که براش مهم باشه چه اتفاقی برای این ها می افته؟ من که بعید می دونم. باور کنین ایراد از داستان سرایی و بازیگرهاس. اگر یه داستان فرعی خوب باشه و بازیگرها خوب بازی کنن، چرا که نه، آدم می بینه و لذت هم می بره. مثل داستان لعیا زنگنه و اون مامورئه تو "مدار صفر درجه". اما اینجا واقعا به درد نخوره. من که قسمت های اونا رو می زنم می ره جلو.

4) خوشم می یاد شهرزاد همچنان حرف شو به پدر و مادرش می زنه و کم نمی یاره. بگو بابا دلمون خنک کن یه کم. شیرین کشت ما رو به خدا.

5) اون قسمت توی ماشین که بزرگ آقا به قباد گفت اگه شیرین نباشه منم نیستم من همش با خودم داشتم فکر می کردم که :"بمیرید هر دوتون!!" آدم به این زورگویی؟ تمام حرف هایی که بزرگ آقا زد، عین آب یخی بود که رو سر ما و قباد می ریختن. من می دونستم بزرگ آقا هیچ وفت رضایت نمی ده اما خب اینجوری دراماتیک نقشه های قباد رو نقشه برآب کرد خیلی ناراحت کننده تر بود. خلاصه تا این دو تا رو زجر کش نکنه ول نمی کنه! اما خب بازی علی نصیریان خیلی خوب بود. شهاب هم که دیگه لازم نیست هر دفعه تعریف کنیم. مثل همیشه عالی.

6) نظرتون راجع قسمت بعد چیه؟ یعنی کی مُرده؟ به نظر من پدر شهرزاده چون خبر طلاق رو می شنوه، سکته می زنه دوباره. 

7) راستی، من از نصرت خوشم می یاد. معلوم نیست کیه اما همین که پشت قباد رو داره تو این هرج و مرج خوبه! یه جوری ام با جسد مل مل رفتار کرد معلومه اولین بارش نبوده!! خلاصه باید منتظر بود و دید داستانش از چه قراره.

+ نظر شما در مورد این قسمت چی بود؟

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت بیست و یکم سریال "شهرزاد"

 سلام به همراهان همیشگی وبلاگ و امیدوارم که دیده باشین قسمت 21 ام  رو! بریم سراغ نکنه های این قسمت:

 1) به نظر می یاد که بزرگ آقا بعد از این تجربه ی نزدیک به مرگی که داشته، تغییر رویه  داده و بالاخره بدجنسی های شیرین رو می بینه. کلا به نظرم شاید بخواد یه کم mellow  تر رفتار کنه از این به بعد و دیگه تا هر کی هر چی گفت نفرسته یکی بکشتش! امیدوارم یه کم جلوی شیرین رو بگیره و آدمش کنه!

2) من مصاحبه های بازیگرهای دیگه ی سریال که داستانشو لو می دن نخوندم و نمی خونم. نمی گم حالا خیلی برام حیاتیه که داستان لو نره،اما خب از جذابیتش کم می کنه! به خاطر همین الان من فکر می کنم حشمت واقعا مرده. حالا اگه هم زنده باشه احتمالا اینم بخشی از نقشه ایه که برای بزرگ آقا کشیده. باید دید باقیش چی می شه؟

3) ری اکشن قباد به مرگ حشمت از بقیه عمیق تر بود چون رابطه ی بهتری با حشمت داشت. درسته بزرگ آقا آدم مغروری هست و به این راحتی ها گریه نمی کنه اما خب حداقل یه کم عصبی می شد، یه کم ناراحت می شد! نمی دونم آدم عجیبی شده بود تو این قسمت!

4) خداروشکر بالاخره یکی جلوی شیرین وایساد! البته شهرزاد قبلا هم این کار رو کم و بیش کرده بود اما این دفعه دیگه نتونست جلوی خودشو بگیره! من هی می گم این قباد جربزه نداره شماها می یان با من دعوا می کنین!!! ببینید دیگه! می زنن تو گوش زنش هیچ کاری نمی کنه! البته خودشم بعدش کلی ناراحت شد که دیدیم خودشو زد اما خب دیگه تو تنهایی به چه دردی می خوره!؟! در ضمن اون سیلی زدن به خودشو من خوشم نیومد. کلا از این حرکت خوشم نمی یاد و درکش نمی کنم چرا تو فیلم ها استفاده می کنن.

5) اون 3 تا زن ها که هی به شهرزاد و شیرین گفتن چه خوشگل شدین کین؟ خواهرای قبادن؟ چی کاره ان؟ چقدر هم مسخره که همه با هم حرف می زنن، یعنی چی مثلا؟ بعضی موقع ها یه صحنه هایی می ذاره این فتحی تو سریال و فیلم هاش آدم می مونه حیرون!

6) فرهاد هم که تیکه ش انداخت به بزرگ آقا! گفت "دیگه بی حساب شدیم؟"

7) به نظرم این نصرت بابای قباد باشه. اطلاعات زیادی در موردش داره. نظر شما چیه؟

+ کلیپ قسمت بعد رو دیدین؟ وقتی قباد به شهرزاد می گه:"انگار کلی زندگی کردم تا آخرش به تو برسم!" خیلی خوب بود! 

+ نظر شما در مورد این قسمت چی بود؟

+ دوستان لطفا نظرهاتونو "خصوصی" نذارید چون در این صورت من نمی تونم تاییدشون کنم، اونوقت سو تفاهم پیش می یاد! مرسی.

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت بیستم سریال "شهرزاد"

 سلام به دوستان خوب وبلاگ! احتمالا تا الان همه قسمت بیستم رو دیدید! اگر نه که  بهتره برای لو نرفتن داستان این پست رو نخونید! البته این روزها به نظر می یاد لو رفتن  داستان آنچنان برای مردم و حتی خود سازندگان سریال مهم نیست انقدر که کلیپ از این  ور اونور پیدا می شه و توش کلی چیز لو می ره!! در هر صورت بریم سراغ نکات این  قسمت:

 

1) این قسمت معلوم شد که شهرزاد هم داره کم کم خوشش می یاد از قباد. دقیقا حرف منو زد وقتی گفت خاطره ها رو که نمی شه فراموش کرد! اون هایی که می گفتن چرا هنوز به فرهاد فکر می کنه، اینم دلیلش! در ضمن دیدید که فرهاد رو دید تو دانشگاه اما نرفت طرفش. دیگه خودش متوجه شده که باید فرهاد رو فراموش کنه و داره این کار رو با سختی انجام می ده. اون صحنه ی قشنگ بین شهرزاد و قباد هم که یکی از نقاط قوت این اپیزود بود. اون دوستانی که می گن بازی شهاب هنوز جذبشون نکرده، واس خاطر اینه که شهاب توانایی شو فریاد نمی زنه. اگه لازم باشه چرا اما خودش خوب می دونه که کی شخصیت باید داد بزنه و کی باید آروم باشه. متاسفانه برای اون دسته از دوستانی که بازی های بیرونی و اگزجره رو می پسندن، مایه سرافکندگی شون می شه!! اما برای من ِ طرفدار شهاب، اینجور صحنه ها نمونه ی ناب بازیگریه!

2) فرهاد بالاخره تو این قسمت رو مخ نبود و بالاخره یه حرکتی زد. البته باید بگم این قسمت و دستور دادن های فرهاد به قباد بار دیگر نشون داد که قباد چقدر زیر تسلط حشمت و بزرگ آقا هست و عملا کاری نمی تونه تنهایی انجام بده. من قصد مقایسه ندارم اما شخصیت قباد اینطور نوشته شده و کاریش هم نمی شه کرد. شخصیتی داره که خب یه مدت سختی کشیده د بچگی بعد بدون علاقه زن براش گرفتن و تمام زندگیش خورده و خوابیده و بله قربان گفته. چیزی نداشته که بخواد ازش دفاع کنه، ازش محافظت کنه. به همین خاطر بود که نمی دونست باید در چنین شرایطی چه کار کنه.

3) شما هم دیدین اکرم چطور تو اون بلمبشو از "قباد" حالشو پرسید؟!! و حالت چهره ی قباد رو داشتین؟! به نظرتون اکرم از قباد خوشش می یاد؟! یه جور جالبی بود این صحنه!

4) اون صحنه ی بیمارستان هم جالب بود و هیجان داشت! بالاخره یه تکونی به سریال داده شد! اما از طرفی داستان امیرحسین رستمی و نامزدش برای من بی معنیه! یعنی زیادیه! یه نکته دیگه اینکه رستمی خیلی بد بازی می کنه! هیچ کس هم نمی تونه منو راضی کنه که نه اینطور نیست چرا که هست و رستمی بازیگر بدیه و اصلا نمی تونه دیالوگ بگه و نمی دونم چه اصراری بوده که از اون استفاده کنن!! مطمئنم شکسپیر با دیدن اون صحنه های اتللو تو قبرش یه تکون های اساسی خورد!!!

5) من درست ندیدم اون آخرش اصغری بود که تیر زد!؟!؟!؟!؟! زرشک! آها راستی قسمت بعدی اون آقاهه که اومد با قباد حرف می زد به نظرم من باباش بود، نه؟! کی بود پس به نظر شما؟

+ نظر شما در مورد این قسمت چی بود؟ نظرتون در مورد فرهاد عوض شد؟ کدوم صحنه رو بیشتر دوست داشتید؟

 

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت نوزدهم سریال "شهرزاد"

 سلام به همه ی دوستان و همراهان وبلاگ، امیدوارم حال و روزتون خوب باشه!  اگر هنوز موفق نشدید قسمت نوزدهم رو ببینید، پس ادامه ی پست رو نخونید تا   داستان لو نره. 

 1) تقریبا می شه گفت خیلی اتفاق تو این قسمت افتاد. بیایید اول راجع شهرزاد حرف بزنیم. به نظر من شهرزاد دلش برای قباد می سوزه. حسی که برای قباد داره دلسوزی و ترحمه در حالی که قلبا فرهاد رو دوس داره. این رو می شه به راحتی تو کارهاش دید. مطمئنا اگه قباد می دونست که گردن بندی که شهرزاد انتخاب کرد درست شبیه اونی بود که فرهاد بهش داده، اصلا زودتر از اینها جوش می آورد. یا اینکه به قباد گفت بره دنبال شیرین چون دلش یه کمی برای شیرین می سوزه. 

البته حقم داره، شیرین فقط ظاهرش پر از ادعا و "آقا جونم، آقا جونم" ئه. در باطنش به نظر من آدم بدی نیست، فقط نمی خواد خودشو خوب نشون بده، می خواد مغرور و مقاوم باشه که البته می بینیم اصلا اینطوری نیست و بیشتر سر به هوا و دردسر درست کُنه. 

از طرفی قباد هم مونده بین عصبانی شدن و شوهر شیرین بودن و مهربون بودن و همسر ایده آل شهرزاد شدن چه کار کنه. مطمئنا قلبا دوست داره با شهرزاد باشه، سیگار و مشروب رو کنار بگذاره اما اونطور که تو این قسمت دیدیم، طاقتش زود طاق می شه و زود جوش می یاره. 

همونطور که تو کامنت های نقد اپیزود قبلی گفتم، همه تو سریال حق دارن. قباد حق داره چون می خواد طعم زندگی آروم و بی دردسر و بچشه. شهرزاد حق داره چون از کسی که دوستش داشت جدا شد و حالا با یه بچه باید سعی کنه به زندگیش برگرده. شیرین حق داره چون دلش نمی خواد شوهرشو و در کنار اون غرورشو از دست بده. فرهاد حق داره چون مونده معلق بین سیاست و عشق و اینها. تک تک کاراکترها حق دارن که برای رسیدن به حقشون این کارها رو بکنن. 

2) وسط های تعقیب و گریز اول اپیزود حدس زدم باید تیرانداز زن باشه! به نظرتون اون زن کی هست؟ کاش یه اپیزود فلش بک می ذاشتن اونوقت خیلی از ابهامات برطرف می شد.

3) این اکرم معلوم نیست واقعا از قصد این خبرچینی ها رو می کنه یا "اتفاقی" باعث شون می شه!!؟ قیافه ش که همیشه نگرانه انگار که داشته از کنار یه اتفاق مهم رد می شده و چیزی رو دیده که نباید می دیده!!! 

4) شیرین این اپیزود واقعا اعصاب خورد کن بود! اما یه جور اعصاب خوردکنی خوب. منطورم اینه که در جهت ایفای نقشش خوب ظاهر شده بود و واقعا باعث می شد آدم متنفر بشه از شیرین! برای همه ی داد زدن هاش، قلدری هاش، آقا جونم کردن هاش. آدم دلش می خواست یکی یه سیلی آبداری به این بزنه!! چرا هیچکس این کار رو نمی کنه؟

5) بازیگرهای مهمان جدید، یعنی حمید آزرنگ و پانته آ پناهی ها، هر دو خوب ظاهر شدن. به سر و شکل آزرنگ با اون بارونی بلندش خیلی کارآگاه بودن می اومد. پناهی ها هم در همون یک صحنه ی کوتاه، آدم رو جذب می کرد تا بدونه داستانش از چه قراره. فعلا این دو تا نقش فرعی های بهتری هستند که اضافه شدند نسبت به جمشید هاشم پور و هومن برق نورد. نظر شما چیه؟

6) با توجه به کلیپ قسمت بعد، به نظرتون چه اتفاقی می افته؟ قباد بیخیال شهرزاد می شه؟ شهرزاد و فرهاد همدیگرو می بینن تو دانشگاه؟ بزرگ آقا زنده می مونه؟ 

مثل همیشه منتظر نظرهای خوبتون هستم.

+ راستی دیدید بعضی موقع ها، قباد، قباد نیست و انگار شهاب داره تو صجنه حرف می زنه؟ مثل اون صحنه که به شوهرخواهر شهرزاد گفت بچه رو ببر بیرون اینجا هوا بده!!! یا کلا وقتی بچه می بینه گل از گلش می شکفه؟!! خیلی جالبه!

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت هجدهم سریال "شهرزاد"

 دوستای خوبم امیدوارم خوب باشید و همه این قسمت رو دیده باشید! اگر ندیدید پس  بهتره این پست و کامنت هاشو برای عدم لو رفتن داستان نخونید!

 

 1) قبل از هر چیز راجع بخش قباد حرف می زنم که فک می کنم 7-6 دقیقه بیشتر نبود.  اما تو همون چند دقیقه هم معلوم شد که قباد زوج اصلی این سریال رو تشکیل نمی ده. چرا؟ 

بهتره اول به این موضوع بدون تعصب نگاه کنیم. احساس می کنم هم خودم و هم خیلی از طرفدارهای شهاب به خاطر اون بدی های قباد رو نادیده می گیرن یا می بخشن اما تو این قسمت معلوم شد در دنیای سریال "شهرزاد" قباد مرد کاملی نیست که مناسب شهرزاد باشه. شهرزاد دختریه مستقل یا حداقل می خواد که مستقل باشه. می ره دانشگاه، با مسائل روز آشنایی داره و حتی براش اهمیت داره. قرار نیست بشینه خونه بافتنی ببافه و تمام وقتشو برای بزرگ کردن بچه و شام پختن صرف کنه. تمام این ها نشون می دن که قباد نمی تونه مرد ایده آلی برای شهرزاد باشه. وقتی قباد حتی از شنیدن اینکه شهرزاد با مرد دیگه ای هم کلام شده اینطوری می شه و به فحش دادن می افته نشون می ده که حتی اگه با هم رسما زندگی کنن این جور رفتارهای قباد برای شهرزاد قابل قبول نخواهد بود. پس مطمئنا حاضر نمی شه با مردی که بهش شک داره (حتی یک ذره) زیر یه سقف زندگی کنه.

از طرفی قباد یه آدم وابسته ایه. تمام عمرش زیر سایه ی بزرگ آقا زندگی کرده، تا حالا "نه" نگفته به بالاتر از خودش و به قولی تو سری خوره. پس از این لحاظ هم متضاد شهرزاده. شهرزاد حرف زور تو کتش نمی ره؛ درسته که حاضر شد با قباد ازدواج کنه اما اونم به خاطر این بود که پای زندگی و مرگ خانواده ش و فرهاد در میون بوده. به همین خاطر فداکاری کرد و علیرغم میل باطنی اش تن به ازدواج داد. حتی می بینین که حاضر نمی شه بچه شو، "کیبر" صدا کنه و هر کی هم که اینکارو می کنه سریع تصحیح می کنه و می گه :"امید".

درسته که الان زندگی بدی نداره اما زندگیش با فرهاد می تونه خیلی بهتر باشه. درسته که فرهاد الان عزاداره آذر هست اما مطمئنا نمی خواد تا آخر عمر عذب بمونه و مطمنا هنوز هم به شهرزاد علاقه داره. پس می شه گفت زوج اصلی سریال فرهاد و شهرزاد هستند که قراره علیرغم مشکلات زیاد به هم برسن! یا شاید هم نرسن اما منطق سریال از مخاطبان می خواد که برای رسیدن این دو تا به هم شادی کنن.

حالا اینکه چون شهاب قباد رو بازی می کنه ما بخوایم شهرزاد و قباد به هم برسن اشتباهه از نظر من. چون با وجود اینکه قباد عاشق دل خسته س، اما مرد محکمی نیست و نیاز داره به کسی تا بهش تکیه کنه. قباد در واقع یه ضد قهرمانه. نه کامل و عالیه و نه نفرت انگیز. نه می تونی ازش نفرت داشته باشی و نه می تونی به خاطر کمالاتش تحسینش کنی و دوستش داشته باشی. درسته که شهاب در این نقش عالیه اما بهتره با خودمون رو راست باشیم! اگه هر کس دیگه ای بود و در این قسمت به شهرزاد همچین حرفی می زد، همه مون عصبی می شدیم و شمشیر از رو می بستیم که " به تو چه مردک!!" .

از نظر من، شهرزاد با فرهاد خوشبخت تره. حالا هر چقدرم که فرهاد این اواخر ضعیف به نظر برسه اما طبق تاریخچه ای که ازش تو سریال دیدیم آدم قوی ای هست. دنبال خواسته هاش می ره، دنبال بهتر کردن دنیاس و حرف زور تو کتش نمی ره. هر چند به خاطر خانواده ش اونم فداکاری می کنه. درست مثل شهرزاد. 

نظر شما چیه؟

2) فکر می کردین آذر خودکشی کنه؟ به نظرتون کار درستی کرد؟ البته به خاطر فراهم کردن اوضاع برای رسیدن احتمالی شهرزاد به فرهاد، لازم بود!

3) همچنان خواهرهای شهرزاد و فرهاد روی مخن. با اون دیالوگ گفتن هاشون و هنوز من نمی فهمم چرا باید اینطوری حرف بزنن.

4) به نظر شما بزرگ آقا کشته می شه در قسمت بعدی؟ اینطوری مشکلات کمی حل می شه، ها؟! نظر شما چیه؟

 

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت هفدهم سریال "شهرزاد"

 دوستان و همراهان همیشگی وبلاگ امیدوارم حالتون خوب باشه و همه تا الان  قسمت 17 سریال رو دیده باشید که احتمالا دیدید. اما انقدر همه حواسشون  به جشنواره و حواشی ش بود که یادشوون رفت نقد این قسمت رو!!! من هم  دوشنبه قسمت 17 رو دیدم و راستش یادم رفته بیشترشو اما خب سعی می  کنم نکاتشو بگم براتون که این روند نقد هر قسمت شکسته نشه!

 

1) من رسمن قسمت های بزرگ آقا و فرهاد رو نمی بینم. اصلا چپوندن داستان سیاسی تو سریال رو نمی فهمم. باز اگه بین بازیگرهای اصلی فاصله ای می نداخت این داستان ها یا چیزی بهتر بود اما الان داستان فرهاده که شاید جذاب باشه برای بعضی ها اما برای من که نیست.

2) قبلا هم گفتم که از اینکه شهرزاد حرف خودشو می زنه خیلی خوشم می یاد. این دفعه دیدیم که مثل بقیه چاپلوسیه بزرگ آقا رو نکرد و بالاخره حرفشو زد. از اینکه اکرم هم جلوی پدرش وایساد خوشم اومد. امیدوارم تو فیلم ها و سریال ها زن های قوی رو ببیشتر ببینیم. هر چند که متاسفانه همه به داستان عشقی توجه می کنند و کسی راجع قدرت زن ها تو سریال صحبت نمی کنه.

3) آخه "کبیر" هم شد اسم؟ اونم برای بچه؟!!! 

4) این قباد بالاخره باید یه حرکتی بزن. برای خودش کاری جور کنه، دست شهرزاد رو بگیره و برن یه گوشه ای. شیرین رو هم طلاق بده...درسته که ممکنه سخت باشه اما بهتر از اینه هر چی باشه. 

5) به نظرشما شهرزاد راضی می شه بچه شو بده به شیرین؟ به نظرتون شیرین و قباد طلاق می گیرن؟

نظرتون راجع این قسمت چی بود؟

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت شانزدهم سریال "شهرزاد"

 سلام به دوستان همیشگی وبلاگ! امیدوارم که حال همگی خوب باشه! بی  هیچ حرف اضافه می ریم سراغ نکات این قسمت. اگر هنوز ندیدید، این پست رو  نخونید.

 

1) فک کنم بهتر باشه از صحنه ی بی نظیر بیمارستان شروع کنیم. از ابراز علاقه ی بی شیله و پیله ی قباد به شهرزاد. چقدر "دوست دارم شهرزاد" ش قشنگ بود. چقدر خوب بیان می کنه علاقه شو قباد. درسته که ممکنه آدم سستی به نظر بیاد. ممکنه در کنار فرهاد، تو فرهنگ و اینا کم بیاره، اما عشقش واقعیه. می شه اینو تو چشم هاش، توی نگاه دزدیدن هاش، تو نفس بند اومدن هاش و توی اشک هاش دید. یکی از بهترین صحنه های کل سریال که بار دیگه ثابت می کنه هیچ کس جز شهاب نمی تونست در این نقش باورپذیر و دوست داشتنی باشه.

2) برعکس اولین صحنه ی بیمارستان، دومین باری که با خانواده تو بیمارستان مواجه می شیم، زیاد چیزهای خوبی نمی بینیم. شیرین که اومده برای تصاحب بچه و معلومه که قصدشون هم همینه و به این راحتی ها نمی ذارن آب خوش از گلوی شهرزاد و قباد پایین بره.

3) حضور کوتاه جمشید هاشم پور جذاب بود. امیدوارم نقشش پر رنگ تر بشه چون از اون سرهنگه خیلی بهتر و موثر تره به نظرم.

4) ایزدیار بد گریه می کنه ها!!! :) 

5) نمی دونم چرا اما این صحبت های انقلابی ای که تو سریال می شه رو به نظرم بیشتر شبیه وصله ی نچسب می مونه. انگار اضافه س و کلا اونجا هست که پرورش داستان فرهاد کمک کنه. من شخصا دوست دارم داستان اکرم رو بدونم تا فرهاد و دوست های توهمش و. اون مینا وحید هم که خاطره ی تلخ "دوران عاشقی" رو برام زنده کرد. چقدر روی مخم بود تو اون فیلم. 

6) یکی از دوستان گفته بود چرا قباد همین یه لباس رو داره. واقعا چرا؟ طراح لباس برای لباسهای خانم ها خیلی وقت گذاشته اما برای آقایون، همش کت و شلوارهایی که تو تنشون زار می زنه. نمی دونم شهاب خودش وزنش زیاده و یا برای سریال چاق شده اما تو اون لباس های گشاد و بد رنگ، اصلا هیکلش جالب به نظر نمی یاد. حالا که صحبتش شد، شما از تیپ شهاب تو چه فیلم/سریالی خوشتون می یاد؟!

7) یه چیزی رو بگم؛ از نظر من، شخصا، شهرزاد با وجود شهاب هست که دیدنیه. بله بازیگرهای دیگه هم خوبن اما از نظر من، سریال در حد نمونه های دست چندم ترکی هست. چرا دست چندم؟ چون اگه حتی نگاهتون به سریال های ترکی بیفته می بینید چقدر رنگ و لعاب دارن و فیلمبرداری خوبی دارن. داستان شهرزاد هم شبیه همین سریال هاست و برای اینکه بتونن حرف های انقلابی بزنن بردنش برای اون زمان. از نظر منی که سریال های روز و خوب دنیا رو دنبال می کنم، تنها دلیلم برای دیدن این سریال وجود شهاب حسینی هست. یعنی اگر هر کس دیگه ای تو این سریال و در این نقش بود اصلا لزومی نداشت که هر هفته 4 تومن صرفش کنم. به جرات می تونم بگم که شهاب تنها پیوند من به سینمای ایرانه. 

نظر شما در مورد این قسمت چی بود؟

شهاب حسینی  - رازگشایی از زبان بدن شهاب حسینی

 مجله زندگی ایده آل - سعیده خداوردیان: شاید آن سال كه برای اولین بار مجری جوان و  خوش چهره‌ای به نام شهاب حسینی بر صحنه رسانه ملی ظاهر شد، كسی فكرش را  نمی‌كرد كه او خیلی زود به یكی از مهم‌ترین ستاره‌های سینمای ایران تبدیل خواهد شد؛  هر چند كه همان موقع‌ها هم چهره خوب و بیان مسلطش از ظهور یك هنرمند با استعداد خبر می‌داد.
 شهاب حسینی كه كار بازیگری را با تئاترهای دانشجویی و گویندگی در رادیو شروع كرده بود با برنامه تلویزیونی اكسیژن، درقامت یك مجری، متفاوت به چشم آمد و با حضور در سریال‌های تلویزیونی، اولین گام‌هایش را در دنیای بازیگری برداشت و در سینما هم بعد از بازی در چند كار با درخشش در فیلم‌های «واكنش پنجم» و «محیا» نشان داد می‌تواند كم كم به ستاره‌ای تمام عیار بدل شود. 

چیز زیادی نگذشت كه با حضورش در فیلم «سوپراستار» و دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد، در قامت یك سوپراستار  واقعی، حضور خودش را درسینما کاملا تثبیت كرد و بعد از سوپراستار هم به‌طور مداوم پله‌های ترقی را پیمود تا به مدار صفر درجه، درباره الی و بعد از آن، نقطه اوج كارنامه بازیگری‌اش یعنی «جدایی نادر از سیمین» رسید. 

راز لبخندهای تلخ قباد

تسلط شهاب حسینی به چهره و بدنش از یك سو و مانور استادانه و استفاده درست از صدای تربیت شده‌اش، از سوی دیگر باعث شده كه شاهد یكی از كامل‌ترین نقش‌آفرینی‌هایی باشیم كه زبان بدن در آن به تمامی و به درستی با توجه به نقش، طراحی و اجرا شده است. این روزها به بهانه بازی این بازیگر موفق در سریال شهرزاد با حضور مهندس پویا ودایع، استاد و كارشناس زبان بدن، حركات شهاب حسینی را در فیلم‌های مختلف بررسی می‌كنیم. 

حركات حساب شده‌ای دارد

یكی از بهترین استفاده‌ها از تن صدا یا زبان بدن شهاب حسینی را می‌توان در فیلم حوض نقاشی دید. حركات خوب و حساب شده او از دست‌ها و میمیك صورت گرفته تا بازی به جا با صدا و لحن بیانش توانست به شكل باورپذیری كاراكتر و شمایل یك فرد استثنایی را روی پرده سینما جان ببخشد. حالت‌های خجالت یا شرمندگی او با استفاده از جمع كردن كلی بدن و حالت‌های درست و تمرین شده انقباض صورت را می‌توان در جای جای فیلم و به خصوص سكانس‌های آغازین‌اش دید. 

راز لبخندهای تلخ قباد

حركات خوب دست و حفظ آگاهانه یك سری از حالت‌های صورت در تمام طول بازی توسط شهاب حسینی، تسلط زیاد او به اجزای بدنش و زبان بدن را به وضوح نشان می‌دهد. او كه در استفاده از دست‌هایش معمولا تند عمل می‌كند و با حركات انفجاری و سریع سعی در نشان دادن عصبانیت و یا ناراحتی خود دارد، در حوض نقاشی با بالا نگه داشتن دست‌هایش درطول فیلم كوشید تا حضور دست‌های معلول او بهتر حس شود. 

خنده گاهی تلخ اما همیشه جذاب 

شاید جذابیت خاص خنده‌های شهاب حسینی كاملا مدیون جمع شدن چشم‌هایش باشد. ما این نوع خنده را واقعی می‌پنداریم چون حالت لب‌ها تغییر می‌كند و رو به بالا می‌رود و چشم هم به‌طور هماهنگ می‌خندد و این همزمانی بازخورد خوبی برای بینندگان خواهد داشت؛ البته حسن لبخند‌های شهاب در نقش‌آفرینی‌هایش اغلب به دلیل كوتاه بودن زمان لبخند و عدم خندیدن به هر موضوعی است؛ یعنی من بودن خنده‌هایش انگار اصالت لبخند او را حفظ می‌كند. 

خنده او هر چند خیلی وقت‌ها كوتاه و حتی به قول بعضی‌ها تلخ است اما فاكتورهای یك لبخند مناسب و جذاب را دارد. ضمن اینكه دندان‌های ردیف و براق هم در نمایش یك خنده گیرا فاكتور بسیار مهمی هستند. خنده شهاب از چشم‌هایش شروع می‌شود و بعد ادامه پیدا می‌كند كه البته به نظر می‌رسد شهاب حسینی در دنیای واقعی بیشتر از دنیای فیلم‌ها می‌خندد، چون اغلب فیلم‌هایش تلخ هستند. 

در حالت‌های مختلفی می‌ایستد

ایستادن متفاوت با نوع نقش و لباس او را می‌توانید در سریال شهرزاد ببینید كه در آن ایستادن به سبك مردان قدیمی را هماهنگ با پوشش كت و شلوار به خوبی اجرا كرده است. به‌طور كلی هم او علاقه خاصی به ایستادن مستقیم جلوی بازیگران دیگر دارد و حركات خود را همیشه به راحتی و با استادی اجرا می‌كند. شاید رد پای اجراهای تلویزیونی او را در بازیگری‌اش یعنی همین نوع ایستادن‌های استوار و اجرای دیالوگ‌ها بتوان دید. 

راز لبخندهای تلخ قباد

بازی شهاب حسینی در سریال شوق پرواز و استفاده از حالت‌های ایستادن متفاوت و سر بالای او در اكثر صحنه‌های سریال به خوبی قابل مشاهده بود كه نشان می‌داد، انگار او در نقش و لباس نظامی خود حل شده است و همانند یك سرباز همیشه ایستاده با سینه‌ای ستبر و صاف می‌ایستد. یكی از مواردی كه روی زبان بدن فرد تاثیر مثبت یا منفی می‌گذارد لباس و نوع پوشش آنهاست. همان طور كه لباس‌های نظامی در این فیلم باعث شده شهاب وادار شود صاف‌تر و راست‌تر از همیشه بایستد. نگاه‌های او هم در این سریال كمی خشك و كاملا متفاوت با همیشه است. نوع استفاده از دست‌های شهاب در سریال شوق پرواز كاملا متفاوت و با استحكام و آهسته‌تر از فیلم‌های دیگر او است. 

نگاهش نارنجكی را در چشم‌های بیننده می‌اندازد 

شهاب حسینی بازیگری است كه معنی خوب نگاه كردن را می‌فهمد و این یعنی او با ارتباط چشمی در هنگام بازی نه‌تنها غریبه نیست بلكه در گرفتن ارتباط چشمی از نفر مقابل و گاهی میخكوب كردن تماشاگران تبحر دارد. استفاده او از نگاه‌های معنی‌دار و بازی كردن با حالات چشم‌های تیره وگیرایش، یكی از شاخصه‌های نقش‌آفرینی این بازیگر محسوب می‌شود. 

راز لبخندهای تلخ قباد

خوب است اشاره كنیم كه ارتباط چشمی، فقط به زل زدن در چشم دیگران محدود نمی‌شود بلكه بازی كردن با چشم‌ها و انتقال حالات حسی و درونی از این طریق، كاری است كه هر بازیگر باهوشی آن را به خوبی انجام می‌دهد و البته این كار یكی از سخت‌ترین و زیر پوستی‌ترین انواع بازیگری است. شهاب حسینی گاهی با نگاهش نارنجكی را در چشم‌های بیننده می‌اندازد كه باعث می‌شود احساسات بیننده به موقع منفجر شود. ضمن اینكه او می‌داند چه موقع نگاهش را بر دارد و تا چه زمانی این نگاه با معنا را ادامه بدهد. نگاه‌های خاص و گیرای او در فیلم‌های محیا، مدار صفر درجه و جدایی نادر ازسیمین متمایز‌تر از نقش‌آفرینی‌های دیگر او است. 

حالت‌های نشستن متفاوت در سریال شهرزاد 

سریال شهرزاد با دكور خاص و تاریخی فیلم انگار مثل لباسی است كه بر تن همه بازیگران كشیده شده است و این لباس است كه بعضی از رفتار‌های كلامی و رفتار غیركلامی مجموعه را می‌سازد. آهنگ‌های قدیمی و موسیقی‌های دهه سی و چهل است كه به حركات بدن بازیگران فرم می‌دهد و آنها را وادار می‌كند با زبان آن دهه‌ها صحبت كنند. به‌طور كلی زبان بدن بازیگران با توجه به دكور و نقشی كه دارند متفاوت است و هر چه بیشتر در نقش خود غرق شوند این حس را می‌توانند بهتر اجرا كنند. 

شهاب حسینی هم این مطلب را به خوبی درك كرده است و می‌توان توجه او به این نكات را درطرز نشستن او در سریال شهرزاد به خوبی مشاهده كرد. نشستن‌های او در این سریال متفاوت است و برقراری ارتباط او با مبلمان و فضای كار را به خوبی می‌توان در بازی‌اش دید. لمس قدرتمند دسته‌های مبل و درستی نوع نشست و برخاست و حتی تكیه دادنش به دیوار را می‌توان با توجه به طراحی فضای پیرامونش، كاملا حس كرد. 

با زبان بدن بازی می‌كند 

راز لبخندهای تلخ قباد
تصویر بالا را خیلی وقت‌ها می‌توانید در شبكه‌های اجتماعی به بهانه‌های مختلفی ببینید. این نمایی از فیلم جدایی نادر از سیمین است كه هر ازگاهی كاربران با اضافه كردن مطالبی كه دوست دارند از آن استفاده می‌كنند. چرا این تصویر این همه مورد توجه همه قرار گرفته است؟ شاید دلیل اصلی استفاده این تصویر به صورت انبوه در میان كاربران شبكه‌های اجتماعی به خاطر بازی خوب و پخته شهاب حسینی در این نقش باشد. 

بازی كوتاه، اما چنان پررنگ كه هیچكس هم فكر نمی‌كرد سكانس‌های آن، بعد از گذشت چندین سال همچنان استفاده شود و مورد توجه قرار گیرد. استفاده از صدای بلند و غم‌دار او همراه با نوع راه رفتن، ایستادن، حركات دست و نشان دادن احساساتش به كمك تمام اجزای صورت حتی پلك‌ها در سكانس‌هایی از فیلم، موج احساسات و رفتار غیركلامی او را به خوبی انتقال می‌دهند. 

به كارگیری خوب شهاب از دست‌ها، حركات قدرتمند و سریع او در فیلم جدایی نادر از سیمین نشان از پخته شدن و به اوج رسیدنش دارد. نقش حجت در فیلم، نیاز به حركات خشن و گاه سردرگم دارد كه شهاب حسینی با حركات بدن و فرم‌هایی كه به دست‌ها و صورتش می‌دهد و بازی كردن استادانه با صدای خود این نقش را به خوبی اجرا می‌كند. تصاویری كه از حجت او در فیلم ساخته است بسیار باورپذیر و خودمانی است. عشق او به همسر و دست و پا زدن او برای نگه داشتن همسر را می‌توان در جزییات حركات او دید. او فیلم را با زبان بازی نمی‌كند بلكه با بدن حس می‌دهد و بیان می‌كند. 

تی‌شرت یقه‌گرد، لباس محبوب  

علاقه شهاب حسینی به پیراهن‌های یقه گرد و یا بدون یقه را می‌شود در سبك پوشش شخصی این بازیگر كاملا احساس كرد. ما انسان‌ها اشكال گرد و دایره‌ای شكل را دوست داریم چون به ما احساس مالكیت می‌بخشند. ضمن اینكه ما حدس می‌زنیم این بازیگر با توجه به نوع و سبك پوششی كه دارد، صرفا تابع مد روز نیست بلكه خودش لباس‌هایش را با یك زیبایی‌شناسی خاص و منحصربه‌فرد انتخاب می‌كند. 

علاوه بر لباس، رنگ پوشش هم یكی از شاخصه‌های رفتار‌های غیركلامی بوده و در زندگی و كاراكتر ما نقش مهمی دارد. درهمین زمینه رنگی كه به نظر می‌رسد شهاب حسینی با پوشیدنش احساس بهتری دارد، رنگ‌های روشن و مخصوصا سفید است. جالب اینكه درسریال شهرزاد هم او را اغلب با پیراهن سفید می‌بینیم. 

شهرزاد و شهاب حسینی خاصش 

در سریال شهرزاد می‌توانید میمیك خاص صورت و حالت‌هایی از شهاب حسینی را ببینید كه كمتر از او دیده اید. بیشتر بازی‌های او در این سریال به سمت بازی با صورت و حالات چهره رفته است و اگر به عكس‌های این سریال هم مراجعه كنید می‌توانید تنوع و تعدد حالات تازه‌ای از چهره او را در مقایسه با نقش‌آفرینی‌های قبلی‌اش ببینید؛ برای نمونه حالت‌هایی كه ناشی از نارضایتی به دلیل نشستن سر سفره عقد و عدم هماهنگی با دیگران دارد به‌طور محسوسی متفاوت است. 

راز لبخندهای تلخ قباد

لب‌ها و چشم‌های این بازیگر در سریال شهرزاد به‌طور كلی شكل تازه‌ای به خود گرفته‌اند كه تاكنون در فیلم‌ها و سریال‌های دیگرش دیده نشده است. این نشان می‌دهد كه چهره افراد با عضلات زیادی كه دارند، می‌تواند احساسات زیادی را بدون استفاده از كلام و حتی با عكس‌ها انتقال دهد. سریال شهرزاد نشان می‌دهد كه شهاب حسینی بیش از هر زمان دیگری به صورتش تسلط دارد. 

تفاوت زبان بدن شهاب واقعی با شهاب بازیگر  

یكی از نكات جالبی كه می‌توانید در مورد شهاب حسینی ببینید هنگامی است كه او در مراسم اهدای جوایز یا برنامه‌های زنده تلویزیونی حضور دارد. اگر دقت كرده باشید این بازیگر معمولا در برنامه‌های زنده ساكت‌تر دیده می‌شود و گاهی از آن شور و حال موجود در صحنه‌های بازی هایش نمی‌توانیم رد زیادی در شهاب واقعی پیدا كنیم. 

راز لبخندهای تلخ قباد

قطعا فضای واقعی و برنامه زنده با فیلم و سریال متفاوت است اما نكته پنهان این ماجرا را می‌توان در هنرمندی و فاصله زیاد بین كاراكتر واقعی شهاب حسینی و نقش‌هایش دانست؛ اینكه او برای بازسازی تمام نقش‌هایش، میزان زیادی از انرژی و حس را با شخصیت واقعی خود می‌آمیزد، باعث شده كه بینندگانش او را در نقش‌ها به تمامی باور كنند و موقع دیدار با كاراكتر واقعی‌اش كسی را ببینند كه به نظر به طرز محسوسی درونگراتر و كم‌تحرك‌تر از چیزی است كه تصور كرده بودند. همین نكته نشان می‌دهد كه شهاب حسینی یك بازیگر تمام‌عیار است كه زبان بدنش به تمامی و به درستی در خدمت خلق كاراكترهاست. 

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت پانزدهم سریال "شهرزاد"

 سلام به همه ی همراهان وبلاگ و امیدوارم روزگار خوشی رو داشته باشید!!!!  فکر می کنم همه تا الان دیده باشن قسمت 15 رو اما اگر ندیدید، ادامه ی  پست رو نخونید چون کلی اتفاق مهم در این اپیزود افتاد!!  

 

1) خوب اول از همه خوشحالیم که شهاب در این اپیزود زیاد بود چون دلیل ما برای دیدن این سریال ایشون هستند!!!! 

2) دوم اینکه.....باید یه جورایی به این آقای مثلا خارجی شک می کردیم نه؟! کسی شک کرده بود؟ خب خداروشکر که معلوم شد داستانش چیه اما چرا انقدر کشش دادن؟ هی سوار ماشین، پیاده از ماشین....وایسا...برو...بیا...

3) حشمت رو من هم یه جورایی حدس می زدم یه کم خطا بره. یه کم برام باورش سخت بود که نخواد کاری کنه! اما خب حالا دیگه چه حقه هایی داره تو آستینش معلوم نیست، معلوم نیست چرا انقدر هوای قباد رو داره؟ شاید فامیلشه....تا حالا اشاره نشده حشمت چی کاره ی این خانواده س نه؟! از لحاظ ارتباط خانوادگی منظورمه...شاید تو قسمت های بعدی معلوم شه.

4) نقش جمشید هاشم پور رو دوس داشتم. قبلا هم یه همچین نقشی داشت تو فیلم پرده ی آخر!! تو اون فیلم هم نقش یه بازرس جالب رو داره!!! بعضی موقع ها نکات ریزی تو بازی بازیگرهای سریال دیده می شه که آدم رو خوشحال می کنه.

5) نظرتون در مورد تبلیغ قسمت بعدی چیه؟ به نظرتون بچه ی شهرزاد زنده می مونه؟ شیرین چرا داشت می گفت قباد رو دیگه نمی خواد؟! 

حالا نوبت شماست!! 

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت سیزدهم سریال "شهرزاد"

 سلام به همراهان همیشگی وبلاگ! بریم که داشته باشیم نکات قسمت  سیزدهم رو! اگه هنوز اپیزود جدید رو ندیدید برای لو نرفتن داستان، این پست رو  نخونید.

 

 

  • اون صحنه ی قباد و شیرین سر میز صبحانه واقعا دوست داشتنی بود. قباد خیلی دوست داشتنی بود؛ حالا به نظرتون چی تو سرشه؟ چون می دونیم همه که از شهرزاد خوشش می یاد! شاید می خواد یه جوری شیرین رو رام کنه؟! نمی دونم!
  • اون یارو که شیرین می خواست باهاش شراکت راه بندازه مثل آدم آهنی دیالوگ می گه! یعنی هیچکس نبود به جای او بذارن؟ البته شخصیت آن چنان مهمی به نظر نمی یاد اما باز هم! حرف های قباد تو اون صحنه هم جالب بود!

  • خب خوب شد این قضیه رویا و فرهاد هم معلوم شد! فرهاد می خواست هر طوری شده یکیو پیدا کنه تا از فکر شهرزاد بیاد بیرون! اما فکر نمی کنم بتونه به این راحتی ها فراموشش کنه!! حالا این نکته می مونه که آیا زوج اصلی سریال فرهاد و شهرزاد ن که هر طور شده به هم می رسن؟! ا قباد و شهرزاد؟! 
  • این سیمین خیلی بد دیالوگ می گه. خیلی. مونا احمدی بازیگر خوبیه اما نمی دونم چه اصراری بوده که اینطوری حرف بزنه!
  • درسته که سریال خوبه داستان های فرعی زیاد داشته باشه اما بهتره جذابن باشن. حالا حتما باید برای تک تک شخصیت ها یه شوهر/زن پیدا بشه؟! منظورم رابطه ی شاگرد هاشم آقا و دخترشه. اصلا برای من جذاب نیستن. بود و نبودشم هیچ فرقی به حال داستان اصلی نمی کنه. 
  • نمی دونم قبلا گفتم یا نه کاش یه ایپزود فلش بک داشته باشن. مثلا ببینیم فرهاد و شهرزاد چطور با هم آشنا شدن؛ رابطه ی قباد و حشمت چطوری شکل گرفته؟ به نظرم جذاب می شد. اما بعید می دونم ساخته باشن.

دیالوگ های برتر قباد:

-حشمت:"اسمش که یادته؟"

قباد:"قیافه ی نحسش یادم هست!"

-قباد:"اتفاقا از بد حادثه، جای حرفهایی که می خوام بهت بزنم، درست همین جا، جلوی در مستراح ست!"

+ نظر شما در مورد این قسمت چی بود؟!

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت دوازدهم سریال "شهرزاد"

 با سلام و امیدوارم حال همگی خوب باشه! قابل توجه اون دسته از دوستانی  که هنوز موفق به دیدن قسمت جدید نشدن، اگه نمی خواین داستان براتون لو  بره این پست رو نخونین!

 

 

بریم سراغ نکات خوب و بد قسمت دوازدهم:

  • می دونم که هر دفعه می گم اما بازی عالی و حساب شده ی شهاب خیلی تو بهتر شدن سریال و هر قسمت تاثیر می گذاره. خیلی واقعی و زیبا نقش رو ایفا می کنه. معرکه س.
  • خب تو این قسمت معلوم شد که شیرین تو خواب راه می ره و اینطور که معلومه اوضاعش خیلی هم درست و حسابی نیست. اما خب این اکرم خیلی مشکوک می زنه! نظر شما در مورد اکرم چیه؟
  • به نظرم فرهاد یه کم داره در مورد این دختر جدیده عجله می کنه. حالا یا به خاطر اینه که زودتر شهرزاد رو از یاد ببره یا هر چی اما بدون هیچ تحقیقی و پرس و جویی داره می ره جلو. اگه دیده باشین که تو قسمت بعد چی قراره اتفاق بیفته حتما می دونین که معلوم می شه این رویا اصلا اون چیزی نیست که نشون می ده. 

  • بعدشم من درست متوجه نشدم چرا می خوان فرهاد رو بکشن؟! 
  • صحنه ی زائدی نداشت این قسمت و تقریبا تو همش یه اتفاقی افتاد. همه فکر می کردیم الان شیرین طلاق می گیره و راحت می شه اما هیچی به این راحتی ها نیست.
  • دیالوگ برتر: "کسی که دو تا زن داره باید یه راست بره جهنم!" - قباد

پ.ن: به نظر می یاد قسمت بعدی خیلی جذاب تر باشه! نظرتون در مورد چیزی که از رویا دیدیم چیه؟

 

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت یازدهم سریال "شهرزاد"

 همراهان خوب وبلاگ امیدوارم همگی خوب باشید! اگر تا الان قسمت جدید  سریال "شهرزاد" رو ندیدید، پس بهتره برای لو نرفتن داستان ادامه ی پست رو  نخونید!

 

 خب سریع بریم سراغ نکات این قسمت:

  • قبل از هر چیز، سکانس های توی سینما، نمایش کلیپ واقعا بد بود. من به هیچ وجه، هیچ وقت طرفدار کلیپ تو سریال نبودم و نیستم. اصلا متوجه نمی شم چرا باید کلیپ تو سریال پخش بشه. آهنگ مشکل نداره اما وقتی که روی صحنه های جدید پخش بشه نه اینکه کلاژی از قسمت های قبلی پخش بشه و روش آهنگ بذارن. از طرفی قاطی کردن ش با صحنه های فیلم بر باد رفته، بدترش هم کرده بود. واقعا خیلی نچسب بود اون بخش و اصلا لذت نبردم.
  • من خودم فکر نمی کردم رویا (اسمشو درست می گم؟!) یعنی همون که غزل شاکری نقششو بازی می کنه، فکر نمی کردم بچه داشته باشه. غافلگیری جالبی بود و باید دید فرهاد تا کجاها حاضره به خاطره این دختر بره! 
  • از این قباد بالاخره یه کم روبروی شیرین وایساد خوشم اومد. البته می دونیم که قبلانا هم این کار رو کرده اما این که اینبار به خاطر شهرزاد این کار رو کرد خیلی بیشتر مزه داد. 

  • باید به پریناز ایزد یار یه خسته نباشید گفت. چون دقیقا نقششو رو باور کرده و کاری می کنه که مخاطب از شیرین نفرت داشته باشه!! به نظرتون شیرین اون معجون اینا رو برای چی می خواست؟! 
  • کم کم داره از شهرزاد خوشم می یاد. اینکه نقش اول سریال یه زن هست که سر اعتقادات و عقاید وایمیسه به نظرم چیزیه که باید بهش بیشتر پرداخته شه. الان همه جا وقتی از سریال تعریف می کنن، می گن خوبه چون یه داستان عاشقانه س. این درست، اما کسی به شخصیت شهرزاد اشاره نمی کنه که به عنوان نقش اول زن داره نشون می ده که زن ها باید برای روی پای خودشون وایسن و سریع تسلیم نشن. اینکه شهرزاد باز هم می خواد درسشو ادامه بده یا اینکه حرف زور رو قبول نمی کنه، به عنوان یک زن خیلی قابل تحسینه. تو این دوره زمونه ی تبعیض جنسیتی تو جامعه، اینکه نقش اول سریال اینطوری محکم باشه، خیلی خوبه. امیدوارم به این قضیه تو نقدها توجه بشه.
  • همه ی این قسمت (بدون در نظر گرفتن بخش کلیپ) خوب بود تا اینکه رسیدیم به صحنه ی توی ماشین بزرگ آقا!!!!! در مورد کرمان!!!!! به نظرم خیلی وصله ای بود! خیلی زیاد! انگار که بعد از اون جنجاله، سریع برن یه صحنه بگیرن، چون واقعا اضافی و بی ربط بود. خیلی خیلی حرکت بدی بود. اینجور رفتارهاست که باعث می شه هیچ کس نتونه هیچی بگه تو فیلمها و سریال ها. به هیچ کس هیچی نمی شه گفت مبادا اینکه بهشون بر بخوره. تازه وقتی هم ناراحت می شن سریع یه اعلامیه جوابیه یا مثل این، صحنه ی وصله ای می ذارن تو کارهاشون تا همه چیز رو راست و ریس کنن و در واقع سر و صداها رو بخوابونن. می دونم اگر می خواستن ادامه ش بدن داستان دار می شد (سرزمین کهن رو یادم نرفته هنوز!) اما در کل اگر بخواد این رویه پیش گرفته بشه، مردم دیگه می خوان هر حرفی رو به خودشون بگیرن و هیچ کس هیچ حرفی نمی تونه بزنه.
  • صحنه ی آخر بین قباد و شیرین، شهاب یه کم مثل "سوپراستار" بود، نه؟!

+ نظر شما در مورد این قسمت چی بود؟!

 

شهاب حسینی  - یکی از چهره های برتر سایت "برترین ها"

 اوایل نمیشد جدی اش گرفت؛ یک مجری تین ایج پسند که احتمالا بر اساس چهره و  چشم و ابرو وارد دنیای بازیگری شده و نباید به عمر بازیگری اش امید داشت، مثل خیلی  های دیگر که هیچ نشانی از آن ها نیست دو روزی هستند و بعد ...اما حالا دشوار است  سینمای دهه نود را بدون او تصور کنیم.

 بچه حزب اللهی دلشکسته، احمد مردد درباره  الی، حجت افسار گسیخته ی جدایی نادر از سیمین، رضای ترحم بر انگیز حوض نقاشی،  امین ویران شده پرسه در مه، کوروش بی اخلاق سوپر استار ....همین گوناگونی نقش ها نشان از جسارت شهاب حسینی دارد. بازیگری که این هفته ها نگین انگشتری «شهرزاد» شده است. قبادی که عمیق پرداخت و اجرا شده و تنها کاراکتری است که در مقابل یک عمر تجربه ی علی نصیریان کم نمی آورد، همپای او پیش می رود و بار جذابیت شهرزاد را به دوش می کشد.

قدرت بازیگری آقای بازیگر را اگر بهتر بخواهید درک کنید به مثلث شبیه سازی شده «کیمیا» دقت کنید، جای شهاب حسینی، پورسرخ را بگذارید که در استایل پشت بازوهایش مانده و همچنان مانده، پورسرخ که قیاس مع الفارق است، اصلا با هر که دوست دارید مقایسه اش کنید، نه عصیانش جعلی است، نه تحول اش باسمه ای است، نه عشقش لوس است، نه مستی اش نمایش است، او حتی تزلزل را هم واقعی اجرا می کند، نفرت دارد می خندد، می خندد شرم دارد. چند نفر مثل او می توانند چند احساس را توامان و به درستی اجرا کنند؟

شهاب حسینی  - چرا سریال "شهرزاد" پر بیننده شده است

 شهرزاد در عرصه شبکه نمایش خانگی، پدیده‌ای نوظهور و ‌بی‌رقیب به شمار  می‌رود.

 به گزارش پايگاه خبري «تيک»؛ شبکه نمایش خانگی، تقریبا اولین بار در سال ٨٩ با  مجموعه طنز قهوه تلخ مهران مدیری قدرت اثرگذاری خود را به رخ کشید و ثابت کرد که  می‌توان میلیون‌ها نفر از مردم را وادار به تماشای یک مجموعه کرد ولی نه به سبک سریال‌هایی که از شبکه‌های سیما به‌طور رایگان پخش می‌شوند، بلکه مجموعه‌ای که مردم برای تماشای هر سه قسمت آن، باید هر هفته یک دی‌وی‌دی خریداری می‌کردند.

اولین ملودرام عاشقانه‌ای که توانست به فروشی تا حدی قابل قبول در شبکه نمایش خانگی دست یابد، قلب یخی بود، اما توزیع نامنظم، پرش‌های فیلمنامه‌ای، فیلمنامه‌ای که در برخی قسمت‌هایش نامأنوس بود، باعث شد تا بسیاری طرفدار فیلمنامه‌نویسی حامد عنقا شوند و بسیاری هم منتقد جدی سبک داستان‌پردازی و سوژه‌یابی او.

از این رو خلأ یک ملودرام عاشقانه که بتواند تمام ذائقه‌ها را با خود همراه کند، در شبکه نمایش خانگی همواره احساس می‌شد و هیچ مجموعه‌ای، نتوانسته بود آن‌قدر فروش کند که شهرت و‌محبوبیتش، با مجموعه‌هایی که از سه شبکه اصلی سیما، به‌طور رایگان برای تمام مردم کشور پخش می‌شود، قابل قیاس باشد.

از این رو شهرزاد در عرصه شبکه نمایش خانگی، پدیده‌ای نوظهور و ‌بی‌رقیب به شمار می‌رود که با احتساب فروش بالای آن و دست‌به‌دست شدن دی وی دی‌های شهرزاد بین مردم، به جرأت می‌توان این مجموعه را از برخی از مجموعه‌های سیما، پرمخاطب‌تر ارزیابی کرد.

طی این سطور، بنا نیست تا مجموعه شهرزاد نقد شود بلکه هدف، ذکر علل موفقیت در فروش و جلب رضایت بالای مخاطبین است. ذکر نکات زیر پیرامون این موضوع، مفید به نظر می‌رسد:

١- فیلمنامه قاعده‌مند و فضای عاشقانه

هر‌چه فیلمنامه‌هایی قاعده‌مند و روان در‌ هالیوود به‌عنوان اصلی مبنایی و مورد اجماع اکثر قریب به اتفاق نویسندگان و کارگردانان، پذیرفته است، اما بسیاری از فیلمسازان داخلی، گمان می‌کنند نوآوری به معنای ساختارشکنی‌های ‌بی‌منطق و روایت‌های ضدقصه است؛ اما شهرزاد، روایتی منطقی، جذاب و با گره‌افکنی‌ها و گره‌گشایی‌های به موقع و باورپذیر، توانسته به مخاطب بقبولاند که می‌تواند برای او قصه‌گویی از جنس شهرزاد قصه‌گوی هزار و یک شب باشد.

٢- تماشای هنرنمایی سه نسل بازیگران نام آشنا

برای هر مخاطبی، جذاب است که در بستری تاریخی، عاشقانه‌ای را تماشا کند که در آن هنرمندان شاخص سه نسل سینمای ایران، هنرنمایی می‌کنند. نمی‌توان جذابیت حضور سیدشهاب‌‌الدین حسینی برای مردم را در مجموعه شهرزاد، به‌عنوان یکی از مهم‌ترین جاذبه‌ها برای مخاطب، نادیده گرفت.

قباد شهرزاد، از آن نقش‌هایی است که اگرچه در ابتدا به نظر نقش اصلی نمی‌آید، ولی هیچ نویسنده‌ای نمی‌تواند فیلمنامه‌ای بنویسد و هیچ کارگردانی نمی‌تواند مجموعه‌ای بسازد، که توانمندترین و شش دانگ‌ترین بازیگر جوان سینمای ایران، در آن بازی بکند و وسوسه نشود تا پیچیده‌ترین شخصیت و متنوع‌ترین موقعیت‌ها را در فیلمنامه، در خدمت آن بازیگر، دراماتیزه نکند. قباد شهرزاد نیز از همان نوع نقش‌هاست که فقط شهاب حسینی می‌توانست از پس آن ‌بی‌کم و کاست بر‌بیاید.

نقش‌آفرینی‌های مخاطب‌پسند و هنرمندانه علی نصیریان،‌ ترانه علیدوستی، پریناز ایزدیار، محمود پاک‌نیت، محمدمهدی سلطانی سروستانی، مصطفی زمانی، گلا‌ره عباسی، هومن برق‌نورد و دیگر بازیگران این مجموعه، نشان از انتخاب درست هنرپیشگان برای نقش شان و از دیگر سو، محصول بازی گرفتن یک کارگردان توانمند از این بازیگران است که باعث شد از منظر مخاطب، بازیگران و نقش‌ها، قواره هم دوخته شده باشند.

٣- وقتی علیرضا قربانی و محسن چاووشی، برای یک مجموعه آواز سر می‌دهند

وقتی چاووشی برای یک مجموعه، سه بار آواز می‌خواند و علیرضا قربانی هم برای همان مجموعه‌ ترانه‌سرایی می‌کند، وقتی فردین خلعتبری و امیر توسلی، موسیقی متن همان مجموعه را می‌سازند، یعنی اتفاقی نادر در عرصه موسیقی متن و ‌ترانه‌های تیتراژ مجموعه‌های تولید شده چه در سیما و چه در شبکه نمایش خانگی و نیز نشان از فهم جایگاه در نگاه حسن فتحی کارگردان، محمد امامی ‌و سیدمحمدهادی رضوی، تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار شهرزاد دارد. شاید کمتر تهیه‌کننده و سرمایه‌گذاری حاضر می‌شدند این گونه هزینه‌ای را متقبل شوند، ولی نتیجه این سرمایه‌گذاری روی تیتراژ و حس آفرینی ‌ترانه‌های شهرزاد، باعث می‌شود تا از این پس، بسیاری از کارگردان‌های دیگر هم به سرمایه‌گذاری بیشتر روی موسیقی سریال، رو بیاورند.

شهاب حسینی  - 10 دلیل برای دیدن سریال "شهرزاد"

 سی نت: تاریخ برای حسن فتحی همیشه بهانه‌ ای بوده برای روایت‌ عاشقانه‌  های ناب.
 اصغر نعیمی نویسنده و منتقد سینما 10 دلیل عمده برای تماشای سریال «شهرزاد» را به  زبان آورده است که به شرح زیر می باشد: 



1. تاریخ به او امکان می‌دهد تا فراتر از زمان و مکان امروز رفته و در باره عشق افسانه بسازد، پس برای او مهم نیست که بستر داستان روایت زندگی فیلسوفی هم‌چون ملاصدرا است (روشن‌تر از خاموشی) یا شرح قرار گرفتن ایران در هیاهوی جنگ جهانی (مدار صفر درجه) یا حکایتی غریب درباب لاتی آسمان جُل که شاهزاده خانمی او را به اجرای تعزیه در دوره ممنوعیت رضاخانی وادار می‌کند، در همه احوال فتحی کار اصلی‌اش و تمرکزش شرح همان دلبستگی است و باقی قضایا محملی بیش نیستند.

2. شهرزاد را باید دید چون یک داستان عاشقانه ناب و دیدنی است.

3. چند وقت پیش داشتم فکر می‌کردم اگر قرار باشد پنج سریال ایرانیِ مورد علاقه‌ام را انتخاب کنم، بعد از هزار دستان مرحوم علی حاتمی و دایی جان ناپلئونِ تقوایی/ پزشکزاد، سه تای بعدی این فهرست را حسن فتحی با میوه ممنوعه، مدار صفر درجه و شب دهم، به خود اختصاص داده. شهرزاد را باید دید چون حسن فتحی آن را ساخته.

4. حالا بعد از آن سریال‌های دیدنی؛ شهرزاد به گمانم تمام تجربه‌های قبلی حسن فتحی به بار نشسته‌اند و با اثری مواجهیم به غایت جذاب، فکر شده و از همه مهم‌تر برخلاف رسم روز سریال سازی این روزها کاملاً عاری از شلختگی، تر و تمیز و شکیل و چشم‌نواز در شکل و ساختار بصری با داستانی پرملاط و که در این چند قسمت ابتدایی حتی یک لحظه از نفس نمی‌افتد و با قدرت و اقتدار جلو می‌رود.

5. فتحی امکان سریال‌سازی برای شبکه خانگی را جدی گرفته و از آن یک فرصت مناسب ساخته تا بهترین کارش را ارائه کند، در این مسیر مطلقاً کم‌فروشی نشده، چه در قصه و چه در تولید و پروداکشن سازندگان شهرزاد گشاده‌دستانه به میدان آمده‌اند و آن‌چه را که باید هزینه کیفیت کرده‌اند و این از سر و شکل کار کاملاً پیداست. در دوره‌ای که کم فروشی در سینما و تلویزیون دارد به سنت و عادت تبدیل می شود و فقر و صرفه‌جویی کارها را از سر و شکل انداخته تماشای کار خوش سر و شکل شهرزاد لذت‌بخش است.

6. شهرزاد در اجرا جزییات خوبی دارد و مشخص است با وسواس ساخته شده، تصاویر افشین احمدی چشم‌نوازند، طراحی صحنه و لباس خوب و متناسب و کار چهره‌پردازی سعید ملکان مثل همیشه غیر متطاهرانه اما درخشان در ساختن تیپ و چهره‌هاست. مشخص است فتحی و گروهش به درستی و برخلاف سایر آثار تاریخی مرسوم، در نورپردازی، آرایش صحنه و طراحی لباس‌ها از رنگ‌های گرم و حتی تند نترسیده‌اند.

7. چینش بازیگران سریال فوق‌العاده است، همه در جای درست خود ترکیبی متنوع و در عین حال هماهنگ و متناسب ساخته اند، این میان شهاب حسینی و ترانه علیدوستی هر چند مثل همیشه فوق‌العاده‌اند و بازی بقیه بازیگران، به خصوص مهدی سلطانی، محمود پاک‌نیت، پریناز ایزدیار و مونا احمدی استاندارد بالا و خوبی دارد، اما درخشش چشمگیر کار از آن استاد نصیریان است که یک پدرخوانده ایرانی را با تمام ظرافت‌ها و ریزه‌کاری‌هایش، بدون کم‌ترین غلو، درشت‌نمایی و رفتارهای متظاهرانه که معمولاً اولین دستاویز بازیگران در اجرای چنین نوع نقش‌هایی است، و با مهارت تمام بازی کرده. حضور استاد نصیریان در شهرزاد دیدنی است و دست‌مریزاد دارد.

8. شهرزاد قصه دارد.

حسن فتحی اهمیت داستان را می داند و از آن مهم‌تر این‌که داستان‌گوی خوبی است، به خصوص در عرصه سریال بسیار بهتر عمل می‌کند، گویی گسترده‌گی و فراخی زمان سریال برای داستان‌هایی که او دوست دارد امکان بهتر و قالب مناسب‌تری است.

حالا در شهرزاد داستان پرکشش و طراحی شخصیت‌ها دقیق و جذاب است. تا این جا، هر قسمت پُر و پیمان نوشته شده و به اندازه کافی اوج و فرود و کشش دارد تا برای ادامه سریال و دیدن قسمت بعدی شوق و انگیزه داشته باشیم. حسن فتحی با شهرزاد یک بار دیگر اهمیت داستان خوب و خوب داستان گفتن را به ما یادآوری می‌کند. شهرزاد را باید دید به خاطر داستان خوب و شخصیت‌های جذابش.

9. شهرزاد ثابت می‌کند در دنیای امروز ملودرام خوب نوشته شده و خوب ساخته شده، هنوز کار می‌کند، جواب می‌دهد و تاثیر می‌گذارد، البته اگر با اعتقاد به سراغ آن برویم، فتحی شهرزاد را با اعتماد به نفس تمام ساخته و برخلاف رسم روز نه از ملودرام ساختن ترسیده و نه موقع ساختن آن دست و دلش لرزیده. با علاقه و اعتقاد کارش را کرده و تا ته خط رفته. نمی‌شود ملودرام بسازی و هم‌زمان ضد قراردادهای ژانر عمل کنی و نگران منکران و منتقدین باشی و بخواهی اطوارهای روشنفکرانه را قاطی روایت کنی. فتحی با هوشمندی دریافته که در کار با ژانر باید روراست بود و قواعد بازی را رعایت کرد، حاصل این اعتقاد و اعتماد به خود و ژانر البته تاثیر‌گذار از کار درآمدن اثر است. شهرزاد ملودرامی دیدنی و تاثیرگذار است و در این روزگار کمدی‌های ارزان و سبک و یا داعیه‌های شبه‌روشنفکری سینمای اجتماعی، چه چیزی بهتر از تماشای یک ملودرام جاندار و خوب؟

10. به اول یادداشت برگردم.

شهرزاد یک داستان عاشقانه‌ی تراژیک است، یک فیلم عشقی با تمام ویژگی‌های خوب آن. راستش را بگویم و خلاص. فیلم عشقی خوب و لحظات خوب یک فیلم عاشقانه هنوز هم من را زیر و رو می‌کند.

مثل پایان قسمت پنجم که شهرزاد بر سر قرار با فرهاد آمد و آب پاکی را روی دست او ریخت که دیگر رابطه‌شان تمام شده و هیچ وصلی میان‌شان ممکن نیست و فرهاد باید بی‌خیال او شود، بعد از کافه آمد بیرون و گوشه خیابان بغضش ترکید و همان‌طور که گریه می‌کرد صدای محسن چاوشی روی تصویر آمد که با آن صدای جادویی‌اش خواند:

“همه جا رو گشتم کجایی عزیزم

بیا تا رگامو تو خونت بریزم

بیا روتو رو کن منو زیر و رو کن

بیا زخم‌هامو یه جوری رفو کن…”

یا آن‌جایی که نصیریان در جواب شهرزاد که پرسید چرا میان این همه دختر من را برای ازدواج با دامادت انتخاب کردی، با چشم‌های یک عاشقِ پنهان‌کار و پرده پوش نگاهش کرد و گفت:

” من این حروف نوشتم چنان‌‌که غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی…”

شهاب حسینی  - "شهرزاد"، کیمیایی در برهوت شبکه نمایش خانگی

 بانی فیلم آنلاین: سریال «شهرزاد» با داشتن بازیگرانی حرفه ای ،کارگردانی  مولف و یک تیم تهیه کاربلد توانست نظر مخاطبان و منتقدان را به خود جلب  کند.

 نام «شهرزاد» همواره برای ایرانیانی که اهل مطالعه باشند حالت نوستالژیک دارد. از  زمانی که شخصیت اول قصه های هزار و یک شب «شهرزاد» نام گرفت تا امروز که این نام روی یکی از سریال های پر مخاطب شبکه نمایش خانگی گذاشته شده، «شهرزاد» موفقیت های زیادی در جذب مخاطبان بدست آورده است.
با نگاهی به تاریخچه شبکه نمایش خانگی خواهیم فهمید که این رسانه در سال 89 با پخش سریال «قهوه تلخ» رنگی جدید به خود گرفت اما چندی بعد با تولید سریال هایی که از لحاظ محتوا چنگی به دل نمی زد وارد رکود شد تا اینکه «شهرزاد» حسن فتحی با آمدنش این شبکه را تا حدی نجات داد.
«شهرزاد» که پیش از این « روزی روزگاری عاشقی» نام داشت در 26 قسمت 60 دقیقه‌ای به روایت یک عاشقانه پرفراز و نشیب در دهه سی شمسی می پردازد.
ترانه علیدوستی ایفای نقش شهرزاد را برعهده دارد و شهاب حسینی ، علی نصیریان و مصطفی زمانی او را در روایت قصه «شهرزاد» یاری می کنند.
«شهرزاد» تا قسمت هفت توانست جمع زیادی از مخاطبانش را راضی نگه دارد اما یکی از سکانس های قسمت هشت این سریال سبب شد« شهرزاد» نیز اسیر حاشیه شود.در دقایق 25 تا 28 قسمت هشتم این سریال پریناز ایزدیار که نقش شیرین، دختری افاده ای و ایرادگیر بزرگ آقا خان آن زمان را بازی می کند، پس از سه ماه اقامت در کرمان به تهران و نزد پدرش برمی گردد. شیرین که به دلیل مشکلات خانوادگی به کرمان و نزد عمه اش سفر کرده و پس از سه ماه به تهران برگشته ابتدا در پاسخ به این سوال پدرش که می پرسد «انگار خیلی خوش گذشته که دو هفته شده سه ماه؟»و او می گوید: خوش که چه عرض کنم آقا جون، تهرون کجا بقیه جاها کجا، همش خاکی خلی، در و داهاتی. شیرین چند دقیقه بعد و هنگام صحبت کردن با پسرعمویش «قباد» هم ابتدا در پاسخ به این سوال قباد که می پرسد «خوش گذشت؟» با لحن تمسخر آمیزی می گوید «خیلی» و چند دقیقه بعد با گفتن این جمله که انتظار سوغاتی نداشته باشید و چی می آوردم که بهترش اینجا نباشد می گوید: خفه شدم از اینقد که آن جا (کرمان) همه چی بوی خاک و خل و پهن می داد.
همین دیالوگ ها سبب شد هموطنان کرمانی مان رنجیده خاطر شوند تا جایی که نماینده آنها در مجلس هم به این مسئله اعتراض کرد و حتی در این باره به وزیر ارشاد تذکر داد.
حسن فتحی کارگردان این سریال هم ساکت ننشست و در پاسخ به این اعتراضات گفت:جایگاه فرهنگی و اقتصادی رفیع مردم هنرپرور کرمان در تاریخ ایران بر کسی پوشیده نیست و مایه مباهات است.
او با توجه به قسمت های بعدی سریال شهرزاد، این چنین توضیح داد: در بخشی از قسمت یازدهم سریال نه تنها معلوم می شود که خانواده شیرین که در واقع -شخصیت منفی و افاده ای قصه است- کرمانی نیستند بلکه مردم نجیب و نازنین کرمان مورد ستایش قرارمی گیرند.
پریناز ایزدیار، بازیگر نقش شیرین در سریال «شهرزاد» در واکنش به دلخوری مردم کرمان از دیالوگش در این سریال گفت: بسیار تعجب کردم، واقعا نمی دونم به این حرف ها باید خندید یا گریه کرد. عزیزان دل کرمانی، هم وطن های نازنین من ، اول اینکه داستان سریال شهرزاد مربوط به سال 1332 است و آن زمان هیچ شهری حتی تهران ذره ای به شکل امروز نبود. دوم اینکه شیرین قصه پری ناز ایزدیار نیست و با توجه به شخصیت ناز پرورده ای که دارد از رفتار اجتماعی درست و ادبیات کلامی درستی برخوردار نیست و بارها و بارها شاهد حرف ها و رفتارهای اینچنینی از او بوده ایم، بنظرم بعضی ها با کامنت هایشان در این هشت قسمت خیلی کم لطفی کردند و از کاه کوه ساختند به هر حال امیدوارم این سوءتفاهم برطرف بشود، همه جای ایران برای من زیباست و نه فقط روی شهر خودم، روی کشور و مردم عزیزم هم تعصب دارم.
همچنین حسین نوش آبادی سخنگوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در نشست خبری اش در باره این موضوع گفت: در سریال شهرزاد توهینی به قشر یا استانی صورت نگرفته است. این فیلم قابل دفاع است و در ادامه آن ، مردم کرمان در سریال تجلیل می شوند البته در بعضی نقدهایی هم مطرح‌ شده است .
در این میان ما هم با چند تن از کارگردانان درباره این سریال هم صحبت شدیم و نظرشان را راجع به محتوا و کیفیت «شهرزاد» پرسیدیم.
آرش معیریان درباره سریال «شهرزاد» گفت: شهرزاد یک اثر فاخر و باکیفیت است البته از حسن فتحی که کارگردان خبره و کار بلدی است کمتر از این هم انتظار نمی رود. وی در باره دلایل موفقیت این سریال افزود: برای موفقیت یک اثر عوامل مختلفی باید دست بدست هم دهند تا یک سریال گل کند. در شهرزاد هم کارگردان ،تهیه کننده ، طراحان لباس و گریم و یک یک اجزا درست و سر جای خود هستند. معیریان در باره اتفاقی که برای«شهرزاد» پیش آمد گفت: من با حسن فتحی همکاری داشته ام و با توجه به شناختی که از وی دارم مطمئن هستم که در کارهایش قصد توهین به هیچ قشر و گروهی ندارد و مطمئنا در قسمت های بعدی این سریال هموطنانمان شاهد خواهند بود که این سریال به آنها توهین نکرده است.
حسین تبریزی کارگردان تلویزیون نیز درباره سریال «شهرزاد» به خبرنگار ما گفت: شک ندارم که این سریال جزو بهترین سریال های شبکه نمایش خانگی است چون حس فتحی،کارگردان مولف تلویزیون به حساب می آید. وی افزود: این سریال از لحاظ بصری و هنری قابلیت های زیادی دارد و بنظرم جای چنین کارگردانان کاربلدی که تلویزیونی هم به حساب می آیند در تلویزیون خالی است.
سیروس تسلیمی کارگردان سینما نیز در باره این سریال به خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما گفت:به نظر من سریال شهرزاد ،سریالی هنری است و قصد توهین به هیچ کس را ندارد. این سریال توانسته است درجذب مخاطب موفق عمل کند زیرا علاوه بر کارگردان باتجربه و کاربلد و بازیگران ستاره تبلیغات گسترده ای هم دارد.وی افزود: از همه دوستداران هنر می خواهم در هنگام مشاهده یک سریال صبر به خرج دهند زیرا تولید چنین سریال هایی باعث دور شدن مردم از ماهواره و جاری شدن فرهنگ ایرانی در زندگی جوانان می شود.
به هر حال سریال«شهرزاد» با توجه به قصه جذاب ،بازیگران باتجربه و کاربلد و کارگردانی درست و دقیقی که دارد کیمیایی در برهوت شبکه نمایش خانگی به حساب می آید و با یک اشتباه نمی توان قصاصش کرد. باید منتظر ماند و دید در قسمت یازدهم این سریال از کرمانی ها دلجویی می شود و آیا «شهرزاد» همچون گذشته برای تمام مخاطبانش قصه های جذاب روایت خواهد کرد؟.
منبع: خبرگزاری صدا و سیما