سلام به همه ی دوستان و همراهان وبلاگ، امیدوارم حال و روزتون خوب باشه!  اگر هنوز موفق نشدید قسمت نوزدهم رو ببینید، پس ادامه ی پست رو نخونید تا   داستان لو نره. 

 1) تقریبا می شه گفت خیلی اتفاق تو این قسمت افتاد. بیایید اول راجع شهرزاد حرف بزنیم. به نظر من شهرزاد دلش برای قباد می سوزه. حسی که برای قباد داره دلسوزی و ترحمه در حالی که قلبا فرهاد رو دوس داره. این رو می شه به راحتی تو کارهاش دید. مطمئنا اگه قباد می دونست که گردن بندی که شهرزاد انتخاب کرد درست شبیه اونی بود که فرهاد بهش داده، اصلا زودتر از اینها جوش می آورد. یا اینکه به قباد گفت بره دنبال شیرین چون دلش یه کمی برای شیرین می سوزه. 

البته حقم داره، شیرین فقط ظاهرش پر از ادعا و "آقا جونم، آقا جونم" ئه. در باطنش به نظر من آدم بدی نیست، فقط نمی خواد خودشو خوب نشون بده، می خواد مغرور و مقاوم باشه که البته می بینیم اصلا اینطوری نیست و بیشتر سر به هوا و دردسر درست کُنه. 

از طرفی قباد هم مونده بین عصبانی شدن و شوهر شیرین بودن و مهربون بودن و همسر ایده آل شهرزاد شدن چه کار کنه. مطمئنا قلبا دوست داره با شهرزاد باشه، سیگار و مشروب رو کنار بگذاره اما اونطور که تو این قسمت دیدیم، طاقتش زود طاق می شه و زود جوش می یاره. 

همونطور که تو کامنت های نقد اپیزود قبلی گفتم، همه تو سریال حق دارن. قباد حق داره چون می خواد طعم زندگی آروم و بی دردسر و بچشه. شهرزاد حق داره چون از کسی که دوستش داشت جدا شد و حالا با یه بچه باید سعی کنه به زندگیش برگرده. شیرین حق داره چون دلش نمی خواد شوهرشو و در کنار اون غرورشو از دست بده. فرهاد حق داره چون مونده معلق بین سیاست و عشق و اینها. تک تک کاراکترها حق دارن که برای رسیدن به حقشون این کارها رو بکنن. 

2) وسط های تعقیب و گریز اول اپیزود حدس زدم باید تیرانداز زن باشه! به نظرتون اون زن کی هست؟ کاش یه اپیزود فلش بک می ذاشتن اونوقت خیلی از ابهامات برطرف می شد.

3) این اکرم معلوم نیست واقعا از قصد این خبرچینی ها رو می کنه یا "اتفاقی" باعث شون می شه!!؟ قیافه ش که همیشه نگرانه انگار که داشته از کنار یه اتفاق مهم رد می شده و چیزی رو دیده که نباید می دیده!!! 

4) شیرین این اپیزود واقعا اعصاب خورد کن بود! اما یه جور اعصاب خوردکنی خوب. منطورم اینه که در جهت ایفای نقشش خوب ظاهر شده بود و واقعا باعث می شد آدم متنفر بشه از شیرین! برای همه ی داد زدن هاش، قلدری هاش، آقا جونم کردن هاش. آدم دلش می خواست یکی یه سیلی آبداری به این بزنه!! چرا هیچکس این کار رو نمی کنه؟

5) بازیگرهای مهمان جدید، یعنی حمید آزرنگ و پانته آ پناهی ها، هر دو خوب ظاهر شدن. به سر و شکل آزرنگ با اون بارونی بلندش خیلی کارآگاه بودن می اومد. پناهی ها هم در همون یک صحنه ی کوتاه، آدم رو جذب می کرد تا بدونه داستانش از چه قراره. فعلا این دو تا نقش فرعی های بهتری هستند که اضافه شدند نسبت به جمشید هاشم پور و هومن برق نورد. نظر شما چیه؟

6) با توجه به کلیپ قسمت بعد، به نظرتون چه اتفاقی می افته؟ قباد بیخیال شهرزاد می شه؟ شهرزاد و فرهاد همدیگرو می بینن تو دانشگاه؟ بزرگ آقا زنده می مونه؟ 

مثل همیشه منتظر نظرهای خوبتون هستم.

+ راستی دیدید بعضی موقع ها، قباد، قباد نیست و انگار شهاب داره تو صجنه حرف می زنه؟ مثل اون صحنه که به شوهرخواهر شهرزاد گفت بچه رو ببر بیرون اینجا هوا بده!!! یا کلا وقتی بچه می بینه گل از گلش می شکفه؟!! خیلی جالبه!