سلام به دوستای خوب وبلاگ که همیشه به من و وبلاگ لطف داشتین و دارین!  بریم سراغ نکته های قسمت بیست و سوم که آخرین قسمتی هست که سال  1394 پخش می شه! چقدر زود گذشت ! انگار همین دیروز بود که خبر ساخت  سریال منتشر شد!!! 

 1) کشته شدن ململ یه کم سر هم بندی شده نبود؟ خیلی سریع اتفاق افتاد! بعدشم که بزرگ آقا طبق معمول خیلی شیک و آروم بود و انگار نه انگار. حرف دفعه ی پیش رو پس می گیرم به نظر نمی یاد که بزرگ آقا عوض شده باشه و بخواد یه کم ساده تر بگیره به اطرافیانش! باید دید این اکرم دیگه چه دسته گل هایی می خواد به آب بده!

2) بارها گفتم و باز هم می گم، داستان های فرعی سریال خیلی بی مزه و بی محتوان. شاید به خاطر بازیگرها باشه. زوج مینا وحید و امیرحسین رستمی خیلی نچسب ان. اصلا به هم نمی یان. بازی هاشون اصلا خنده داره بسکه بده و داستانشون هم جذاب نیست. شاید اگر بازیگرهای بهتری بودند داستان بهتر بود اما الان واقعا انگار گذاشتن تا به زور 45 دقیقه 1 ساعت پر بشه. 

3) همچنان خواهرهای فرهاد و شهرزاد بی استفاده و اضافی ان. واقعا کسی هست که براش مهم باشه چه اتفاقی برای این ها می افته؟ من که بعید می دونم. باور کنین ایراد از داستان سرایی و بازیگرهاس. اگر یه داستان فرعی خوب باشه و بازیگرها خوب بازی کنن، چرا که نه، آدم می بینه و لذت هم می بره. مثل داستان لعیا زنگنه و اون مامورئه تو "مدار صفر درجه". اما اینجا واقعا به درد نخوره. من که قسمت های اونا رو می زنم می ره جلو.

4) خوشم می یاد شهرزاد همچنان حرف شو به پدر و مادرش می زنه و کم نمی یاره. بگو بابا دلمون خنک کن یه کم. شیرین کشت ما رو به خدا.

5) اون قسمت توی ماشین که بزرگ آقا به قباد گفت اگه شیرین نباشه منم نیستم من همش با خودم داشتم فکر می کردم که :"بمیرید هر دوتون!!" آدم به این زورگویی؟ تمام حرف هایی که بزرگ آقا زد، عین آب یخی بود که رو سر ما و قباد می ریختن. من می دونستم بزرگ آقا هیچ وفت رضایت نمی ده اما خب اینجوری دراماتیک نقشه های قباد رو نقشه برآب کرد خیلی ناراحت کننده تر بود. خلاصه تا این دو تا رو زجر کش نکنه ول نمی کنه! اما خب بازی علی نصیریان خیلی خوب بود. شهاب هم که دیگه لازم نیست هر دفعه تعریف کنیم. مثل همیشه عالی.

6) نظرتون راجع قسمت بعد چیه؟ یعنی کی مُرده؟ به نظر من پدر شهرزاده چون خبر طلاق رو می شنوه، سکته می زنه دوباره. 

7) راستی، من از نصرت خوشم می یاد. معلوم نیست کیه اما همین که پشت قباد رو داره تو این هرج و مرج خوبه! یه جوری ام با جسد مل مل رفتار کرد معلومه اولین بارش نبوده!! خلاصه باید منتظر بود و دید داستانش از چه قراره.

+ نظر شما در مورد این قسمت چی بود؟