وبلاگ - نقد و بررسی قسمت بیست و چهارم سریال "شهرزاد"
دوستان همیشگی وبلاگ، امیدوارم حال و روزتون خوب باشه. بدون حرف پس و پیش بریم سراغ نکات این قسمت.
1) از همین جا از شهرزاد تشکر می کنم که دقیقا تمام حرف هایی که من می خواستم به قباد بزنم رو گفت. دقیقا راس می گه. قباد همش می گه عاشقتم، می خوامت، اما هیچ کاری نمی کنه. کلمه ی عشق رو همینطوری می اندازه این ور و اونور و انتظار داره شهرزاد هم بعد از این همه بدبختی بگه منم عاشقتم بیا فرار کنیم با هم! اینطور که از تیزر قسمت بعد معلومه، نقشه ی قباد و اکرم برای انداختن شیرین تو دیوونه خونه م نتیجه نمی ده و قباد طبق معمول تو سر می خوره. دیگه نمی دونم تا کی می خواد این روال طول بکشه.

2) از طرفی حرف های شهرزاد به مادرش هم خیلی خوب بود. خیلی خوشحالم که نقش اول سریال زن هست. درسته که ممکنه ایرادهایی هم داشته باشه اما همین که باز حرفشو می زنه و کوتاه نمی یاد خیلی به نظرم برای ما زن ها مهمه. اینکه اجازه نمی ده کسی تصاحبش کنه. اینکه از زندگی کردن برای مردم و حرف مردم خسته شده خیلی نکته ی خوبیه که امیدوارم تو این شلوغ پلوغی ماجراهای شهرزاد و قباد گم نشه. درسته که زمونه باعث می شده مردم اینطوری فکر کنن اما مادر شهرزاد بعضی موقع ها خیلی کور می شه نسبت به واقعیت ها. یه کم باید حمایت کنه از دخترش. درسته که زنه و اصولا زن ها قدرتی تو این کشور ندارن اما باز زبونی که می تونه دخترشو حمایت کنه. نمی دونم شاید زیاد انتظار دارم از کاراکترها. کاراکترهایی که معلومه توصیف شون تو فیلمنامه در حد یک خط بوده بسکه تک بعدی ان.
3) اکرم عجب چه عجوبه ای از آب در اومد. نمی دونم چرا می خواد به قباد کمک کنه؟ یعنی خوشش میاد ازش؟ یا برای اونم نقشه داره؟ از شیرین چرا انقدر بدش می یاد؟
4) به نظرتون قسمت های مربوط به اون مثلا "زوج عالی" رو من دیدم؟! اصلا و ابدا و هرگز هم نخواهم دید. این امیرحسین رستمی حتی بلد نیست خوب ادای مست ها رو در بیاره!!! چه اصراری بوده اون این نقشو بازی کنه از درک من خارجه.
5) فکر کنم همه بدونیم که اونی که تو تیزر اسلحه گرفته رو بزرگ آقا کیه، درسته؟ به نظرتون می کشه بزرگ آقا رو؟ امیدوارم!!! اما خب اگه بزرگ آقا بمیره در واقع داستان یه جورایی تموم میشه! تمام مشکلات به اون می گرده. چون فکر می کنم قباد بتونه از پس شیرین بدون باباش بر بیاد.
6) امیدوارم تغییری در نقش قباد ایجاد شه. الان روند تغییرات قباد ثابته. همش یه چیز رو هی تکرار می کنه. نقطه ی اوجش کجاست؟ کی قراره اون اتفاق بزرگ بیفته برای این شخصیت؟ که بلند شه، محکم وایسه جلوی بزرگ آقا و حرف دلش رو یک بار برای همیشه بزنه. دست شهرزاد رو بگیره و ببره یه جای دور و زندگیشونو از نو بسازه؟ من خیلی خوش بینم ها؟
نظر شما در باره این قسمت چیه؟