وبلاگ - نقد و بررسی قسمت دوم فصل دوم سریال "شهرزاد"
خب بی حرف پس و پیش به سراغ قسمت دوم که اتفاقات مهمی توش افتاد و از نظر من از قسمت اول خیلی بهتر بود. اگر هنوز موفق به دیدن این قسمت نشدین، این پست و نظراتشو نخونین.
- قبل از هر چیز باید بگم که صحنه های فرهاد و شهرزاد واقعا برام غیرقابل دیدنه. یعنی تا قبل از اینکه فرهاد شروع کنه به شعر خوندن (که مثلا بداهه می گه)، می تونم صحنه هارو تحمل کنم اما از این شعر خوندنش هاش یا اینکه می خوان به زور بهش وصله ی سیاسی بودن یا جنبشی بودن بچسبونند، بدم می یاد. به نظرم سیاسی کردن این شخصیت فقط به پیچیده شدن داستان اضافه می کنه. اگر کل داستان سریال حول محور جنبش های سیاسی و فشار مطبوعاتی بود، اونوقت قابل قبول بود. اما داستان سریال در مورد یک خانواده ی مهم ایرانی هست. که حالا درسته به سیاست و اون بالا ها وصل هم هستن اما ما در مورد این بخشش چیز زیادی نمی بینیم یا حداقل هنوز ندیدیم. فقط هر از چند گاهی از قدرت زیاد خاندان باخبر می شیم. منظورم اینه که، در ابعاد بزرگتر کشوری و اینا نیست. بیشتر روابط داخلی این خانواده س که ما رو جذب کرده، درسته؟ پس اینکه به زور بخواین بگین فرهاد انقلابی هست و فکرهای بزرگ و "خطرناکی" تو سر داره به نظرم از اندازه ی سریال بزرگتره. اون صحنه ی بی ربط داخل انتشارات؛ اگر نبود هیچ تغییری در روند داستان رخ نمی داد. بیایید قبول کنیم که شخصیت های اصلی داستان شهرزاد و قباد هستن و بعد فرهاد. حداقل برای من اینطوریه. بیشتر وقت داستان تو خونه ی قباد می گذره. اما خانواده ی فرهاد چی؟ حالا تو این فصل، یه ارتباطی بین بلقیس و هاشم هست اما رسما فصل پیش هیچ چیزی نبود که خانواده ی فرهاد رو کاملا با ماجراهای آقا بزرگ و اینا قاطی کنه.
- مادر فرهاد که فقط نقشش اینه که نگران فرهاد باشه و با هر زنگ دری، قیاقه ی نگران به خودش بگیره. خواهرش هم که رسما اونجاست که مادرش بهش بگه "چایی بیار" "شربت ببر". منظورم این هست که داستان بیشتر در مورد خانواده ی قباد و شهرزاده و بنابراین بیشتر به اونها پرداخته می شه. نمی دونم، از نظر من فرهاد و داستان جنگی که می خواد خودش تنهایی برنده شه، خیلی بیهوده و روی مخ هست.

- بریم سراغ بخش های هیجان انگیز تر! این اکرم خیلی خیلی مرموز شده این فصل. اون صحنه اش با قباد خیلی جالب بود! من از اینجور رابطه ها خوشم می یاد! به نظرتون قباد باهاش ارتباط برقرار می کنه؟ اکرم دقیقا چی می خواد از این خانواده؟ از قباد چی می خواد؟ واقعا دوستش داره؟ رقابتش با شربت هم که دیگه واقعا داستانش رو جذاب تر می کنه!!
- شربت خیلی خوبه. امیدوارم حضورش پررنگ تر شه.
- من درست یادم نیست این سرهنگ چه بلایی سرش اومده بود؟! چه آتویی داره از قباد؟!
- صحنه ی انگشتر که همون"تاج گذاری" بود، یک جورایی از لب مرز مضحک بودن رد شد به نظرم. نمی دونم چرا از نظر من بد نبود و با اینکه می تونست فاجعه بشه اما عمق انتقال قدرت رو نشون داد. شهاب هم خیلی خوب تو بازیش این موضوع رو نشون داد که قباد اولش یه کمی مردده اما بعد، هر چی می گذره، سرش رو بالاتر و صاف تر می گیره و در آخر با دیدن هاشم، رسما جون می گیره! صحنه ی جذابی بود!
- رابطه ی نصرت و قباد هم خوب داره پرورش می بینه. اون قسمتش که قباد دیر اومد و نصرت بهش گفت چرا دیر کردی، دقیقا عین یه پدر و پسر واقعی رفتار کردن! سکانس ریز و جالبی بود.
- کاشکی زودتر بفهمیم بین هاشم و بلقیس چی بوده! یعنی میشه فلش بک داشته باشیم!؟! میشه در مورد همه فلش بک داشته باشیم؟! اینکه قباد چطوری با شیرین ازدواج کرد؟ حتمن یه روزی دوستش داشته، نه؟! دلم می خواد دوباره قبادِ عاشق رو ببینم!
- از اینکه شهرزاد همش نگران بچه ش بود خوشم نیومد. چرا فک می کرد قراره بچه ش رو شکنجه بدن تو خونه ی بزرگ آقا؟ یه جوری حرف می زد انگار قباد برای بچه خودش بد می خواد؟ خیلی رو مخ بود این حرف هاش. یا کلا خودش. متاسفانه خیلی رو مخه! باید اسم سریال رو می ذاشتن، قباد!
- کلا قسمت خوبی بود و اپیزود بعدی هم به نظر جالب می یاد! نظر شما چیه؟!
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۶ ساعت 2:27 توسط هدیه
|