حوض نقاشی (مازیار میری): فیلم تهیه کننده است. فیلمی متعلق به ژانر سینمای منوچهر محمدی !! در این ژانر خانه ثابت است و فقط این آدم های درون خانه هستند که عوض می شوند.

 یکبار طلبه ای با همسرش آنجاست (طلا و مس ) یکبار دو بانوی مسن ساکن خانه هستند (بوسیدن روی ماه ) و اکنون دو معلول درون خانه اند. بازی شهاب حسینی و نگار جواهریان خوب است. فیلم از نظر فنی استاندارد است و حتی خوش ساخت محسوب می شود اما حوض نقاشی فیلم خوبی نیست چون فیلمی کلیشه ای است درباره خانواده ای که در نهایت تصمیم گرفته شده است خوشبخت باشند !! فیلم به مانند آثار پیشین داستانک هایی سیاسی هم دارد که هیچ ربطی به جهان اثر ندارد و فقط قرار است وضعیت تخت فیلم را کمی تلطیف نماید.

- مهدی غضنفری / سینمافا 


در سئانس نخست «حوض نقاشی» (مازیار میری) نمایش داده شد. با وجود نمایش ساعت ده صبح، سئانس شلوغی بود. فیلمی که از جمله آثار حوزه هنری محسوب می شود که بدون پشت سر گذاشتن روال معمول فیلم های سینمایی پروانه ساخت گرفت ، تولید شد و اکنون در جشنواره حاضر است

بازی های قابل قبولی از هر دو بازیگر (شهاب حسینی در نقش رضا و نگار جواهریان در نقش مریم) می بینیم ولی جاهایی (به ویژه آقای حسینی) دچار اغراق در بازی شده اند. از طرفی خانم جواهریان نیز بارها نقش های افراد بیمار و دارای اختلالات مختلف را بازی کرده اند، در نتیجه می توان گفت کمی رگه های تکرار هم در بخش هایی از بازی ایشان دیده می شد. البته این دو موضوع دلیل بر ضعف نیست. در حوزه چهره پردازی به نظرم گریمور (که احتمالا" تحت نظر کارگردان طراحی های مربوطه را انجام داده) نمی خواسته که چهره بازیگران شناخته نشود در نتیجه به ویژه در گریم کاراکتر رضا اهمال شده است. لازمه چنین نقش هایی گریم هایی است که در نگاه اول نتوانیم بازیگر را بشناسیم ولی در اینجا به راحتی این موضوع اتفاق افتاده است و شاید به دلیل ملاحظات گیشه باشد. از سوی دیگر در تدوین هم با پرش تصویر (Jump Cut) مکرر مواجه بودیم که شاید اوجش آنجاست که مریم به سختی از نردبان بالا می رود و این نما کات می خورد به قفس پرندگان که مقابل رضا و مریم است و پرشی قابل توجه به مخاطب دست می دهد. شخصا" متوجه کاربرد نمای هلی شات پایانی (جز به رخ کشیدن تجهیزات) نشدم چرا که طبق گفته های کارگردان در نشست، هدفش این نبوده که بگوید این خانواده جزئی از شهر ماست ! از طرفی اما احساسات مدنظر کارگردان و نویسنده به خوبی به مخاطب منتقل می شود و او را تحت تأثیر قرار می دهد. به سوژه فیلم هم در سینمای ایران کمتر پرداخته شده و قطعا" این یکی از برگ های بَرَنده فیلم محسوب می شود ولی با این توضیح که باز هم همانند غالب فیلم های آقای منوچهر محمدی، در لوکیشن هایی محدود می گذرد ! به نظر من سعادت آباد کمی فیلم بهتری بود اما «حوض نقاشی» را نیز دوست داشتم و اکران باشکوه و فروش بالایی در گیشه برایش پیش بینی می کنم.

- علی خطیبی / سینمافا


این ویژگی ملودرامی است که «هم زمان» ماندگاری دارد و نه «در زمان». یعنی چنین فیلمی ممکن است برای این زمان، برای امسال و سال بعد، یا حداکثر دو سال بعد تأثیرگذار باقی بماند اما برای اینکه تأثیرش بیشتر بپاید و تا حدی بپاید که تأثیری به اندازه ی یک تاریخ بیابد، باید ویژگی های بسیار مهم دیگری نیز داشته باشد.

 از جمله اینکه باید بتواند در روایت خود تعامل مناسبی میان خودش و جامعه زمانش برقرار کند تا بعدها هر تماشاگری همچنان نشانه هایی از امتداد اجتماعی موضوع روایت آن فیلم بیابد. یا ویژگی های روانی شخصیت هایش به گونه ای باشد تا هر تماشاگر در هر زمانی بتواند آن شخصیت ها را درک کند. فیلم «حوض نقاشی» حامل ویژگی پایه ی یک ملودرام هست.

 این فیلم می تواند احساسات و عواطف رقیق تماشاگرش را با خود همراه کند. یک تماشاگر که هنگام تماشا خود را در اختیار دنیای فیلم قرار دهد و بگذارد عواطفش به بازی گرفته شود، حتماً در طول تماشای «حوض نقاشی» چندین بار دیدگان خیس خود را احساس خواهد کرد. بنابراین تا اینجا می توان به «حوض نقاشی» عنوان یک ملودارم متوسط داد. اما این فیلم، دقیقاً به همین دلیل که تنها در یک فرایند «هم زمانی» تأثیرگذار است و نه در یک فرایند «درزمانی»، نمی تواند بیش از یک ملودرام متوسط باشد.

بگذارید نگاه کوتاهی داشته باشیم به موضوع شکل گرفتن فیلم بر بافت اجتماعی و روانی روایت و شخصیت‌هایش. در مورد بافت اجتماعی می توانیم به اشاره فیلم درباره مشکلات معیشتی خانواده ها و از کار بیکار شدن رضا (شهاب حسینی) در این اثنا اشاره کنیم که در کنار بیکاری مردی از یک خانواده با سطح طبقاتی بالاتر قرار می گیرد. رضا با وجود کم توانی اش دست به هر کاری می زند تا به عنوان یک «مرد»، زندگی اش را بگذراند، اما مرد دیگری که مهندس است، بعد از یک سال نمی تواند کار جدیدی پیدا کند، چون در شأنش نیست که هر کاری انجام دهد. قرار دادن این دو نفر، به عنوان دو نمونه متضاد در یک بافت اجتماعی کار را به یک مقایسه کم ظرافت می کشاند و اجازه ی یک درک عمیق تر از معضلات اقتصادی در جامعه را به تماشاگر نمی دهد.

در مورد شخصیت های با مشکلات روانی هم گمان می کنم که بسیار بیش از این امکان داشت که فیلم ساز پیچیدگی های انسانی آنها را پرداخت کند و تنها به تعدادی حرکات و ژست های ظاهری و ویژگی های تخت و صلب و غیرقابل انعطاف (بیماران روانی به عنوان فرشته هایی از آسمان نزول کرده) اکتفا نکند… و سپس کافی است فقط در حد اشاره ای به «تقلید زندگی» (داگلاس سیرک) نگاهی بیندازیم و اینکه چگونه دیدگاه «در زمانی» یک ملودرام شاهکار می تواند فیلمی را به یک مورد مطالعاتی خوب سینمایی در مورد بازنمایی «تبعیض نژادی» در هنر تبدیل کند.

 بنابراین «حوض نقاشی» نمی تواند بازنمایی نسبتاً کاملی از معضلات اجتماعی و خانوادگی بیماران روانی در یک مقطع از تاریخ ایران داشته باشد. شکل پایان گرفتن فیلم که از کلوزاپی در قلب زمین آغاز می شود و به اکستریم لانگ شاتی از آسمان شهر می رسد دوباره نشان می دهد که مازیار میری در این فیلم آخرش چقدر به کلیشه ها که همان نشانه های کدشده هستند، دل بسته است. نشانه هایی که تاریخ مصرف بسیار کوتاهی برای فیلم جدید مازیار میری برمی سازند و این انتظار ما را از کارگردان فیلم های بهتری چون «به آهستگی» و «سعادت آباد» برآورده نمی کند.

- محمد هاشمی