شهاب حسینی - یادداشتی بر فیلم "حوض نقاشی"

به ضرس قاطع منظورم این نیست که کارگردانی که فیلمی با مضمون خیانت ساخته باید الیالابد فیلمهایش با چنین محتوایی ساخته شود اما بدیهی است که هر هنرمندی باید یک جهانبینی مشخص داشته باشد. برای همین این بار مهمترین فاکتورم تضمین صد در صدی نداشت اما این میان هستند بازیگرانی که میشود با اعتماد بر آنها به تماشای هر فیلمی نشست و یقین دانست که میشود هر ایرادی در فیلم را به بازی آنان بخشید؛ شک نداشته باشید که نگار جواهریان و شهاب حسینی از همین دستهاند.
دو ـ شانزدهم بهمن ماه برج میلاد در اولین سانس برای اهالی رسانه و البته میهمانان ویژهی کاخ جشنواره از قبیل مادربزرگ دوستان به همراه نوههای کوچکشان! به نمایش در میآمد. بدی سانس صبح این است که محال ممکن است ترافیک تهران بگذارد به موقع برسی مگر از صبح زود راه بیفتی یا معجزهای رخ دهد و تهران خلوت باشد.
آن روز من هم به رغم کلی برنامهریزی ده دقیقه دیر رسیدم و از آنجا که اهالی رسانه تعدادشان دهها برابر رسانههایی است که در برج میلاد حضور دارند راهی بالکن شدم و خوشبختانه آنجا یک جای درست و درمان پیدا کردم و به تماشای "حوض نقاشی" نشستم.
سه ـ "حوض نقاشی" برای پایهی احساس بنا شده است و دست هم میگذارد روی احساسات مخاطبش و چندین و چند سکانس طلایی دارد، سکانسهایی که حضور دستمالکاغذی را واجب میکند و آقایان را نیز وادار به سنتشکنی! (مردهای بسیاری را دیدم که مخفیانه در تاریکی سینما اشکهایشان را پاک میکنند.)
چهار ـ متأسفانه فیلم تنها و تنها بر اساس تواناییهای بازیگرانش و ایدهای دوستداشتنی ساخته شده است به دلیل بیتوجهی به سایر ملزومات یک فیلم خوب، فیلمنامه با حفرههای فراوانی دست و پنجه نرم میکند که ناخواسته این حسرت را به دل آدم میگذارد که کاش فیلمنامه توسط شخصی دیگر نوشته میشد.
کارگردانی میری هم مرتب نیست، خیلی عجیب و غریب نیست که دو بازیگر سالم در نقش دو شخص عقبماندهی ذهنی گاهی راکوردها را از دست بدهند و یا گاهی تم بازیشان تغییر کند این وظیفهی کارگردان است که آنان را به درستی هدایت کند، در بعضی لحظات به وضوح این اتفاق نمیافتد مخصوصا در مواقعی که دو بازیگر دیالوگ ندارند و گوشهای نشستهاند در چهره و گریمشان کمتر ردی از عقبماندگی میتوان یافت.
پنج ـ نگار جواهریان و شهاب حسینی بیشک بهترین انتخاب برای "حوض نقاشی" بودند. آنها به تنهایی میتوانند مخاطب را با فیلم همراه کنند فیلمی که ابدا کم نقص نیست و میشود ایراداتش را شماره کرد، اما بازی جواهریان و حسینی به راحتی موفق میشود بر تمام ایرادات غلبه کند و کاری کند مخاطبان تا امروز که ساعاتی بیشتر به پایان جشنوارهی سی و یکم باقی نمانده است این فیلم را به عنوان فیلم برگزیدهی خود انتخاب کنند.
ظرافتهای بازی جواهریان و حسینی و دیالوگهایی که با توجه به احساسات جامعهی ایرانی نوشته شده به شدت مخاطب را درگیر میکند. هرچند گاهی دیالوگهای بد و بیارتباط با فیلم را هنر جواهریان و حسینی هم نمیتواند بپوشاند مثل آن دیالوگ عجیب و غریب راجع تحریم!
شش ـ فیلم که تمام شد حال خوبی داشتم، حس عشق وجودم را پُر کرده بود (باز هم تأکید مؤکد دارم که تمام حسهای خوب فیلم مدیون دو بازیگر اصلی است.) وقتی با یک فیلمی حالم خوب شود، چند دقیقهی ابتداییاش را هم ندیده باشم طاقت نمیآورم تا اکران عمومی برای همین از بچهها سراغ یک اکران دیگر را گرفتم تا دوباره فیلم را ببینم و یکی از دوستانم گفت: "مطمئن باش برای اکران مخصوص حوزهی هنری خبرت میکنم."
یکی دیگر از همکارانم هم برای اکرانی دیگر در یکی از سینماها قول داد. من هم رفتم به دیدن فیلم بعدی در سالن همایشهای برج میلاد اما هرچه با خودم کلنجار رفتم دیدم نه! اصلا نمیتوانم صبر کنم. جدول نمایش سینماهای مردمی را مرور کردم و دیدم اگر بیخیال فیلمهای بعدی سالن برج میلاد شوم به سانس ساعت 5 سینما فلسطین میرسم و با اینکه فیلم خوبی را از دست دادم (تنهای تنهای تنها) راهی سینما فلسطین شدم به محض ورود مازیار میری را دیدم که ظاهرا او هم از برج میلاد راهی این سینما شده بود؛ شلوغی برج میلاد فضایی برای گپ زدن باقی نگذاشته بود و ما ناچارا فقط به سلام و احوالپرسی اکتفا کرده بودیم اما سینما فلسطین به این شلوغی نبود به ویژه که بسیاری از مردم میری را به چهره نمیشناختند تا باب صحبت را با او باز کنند.
جلو رفتم و میری که گفتگوی من و ریاست سینما فلسطین را شنیده بود با لبخند پرسید: "صبح خواب موندید؟" گفتم: "ترافیک آقای میری ترافیک! گمانم 10 دقیقهای رو ندیدم." و بعد شروع کردیم به بحث، چند دقیقهای به شروع فیلم مانده بود که خداحافظی کردم و چون احساس کردم گرفتگی صدایم گفتگویمان را در همهمهی لابی سینما کمی مشکل کرده بود توضیح دادم: "ببخشید بابات صدای گرفتهم به خاطر گریهی صبحه" خندید و گفت: "خانوم واقعا شرمنده" و من از ته دل گفتم: "ایبابا لذتی داشت این گریه دشمنتون شرمنده! باید فیلم رو هفت هشت بار دیگه ببینم." بعد سریعا خودم را به بوفهی سینما رساندم یک بسته دستمالکاغذی جیبی خریدم وارد سالن شدم!
هفت ـ لذت بردن از دیدن یک عشق خالص حتی اگر رویا باشد یا دروغ آنقدر میارزید که اگر در زمانی غیر از جشنواره بود و سانس بعد هم همان فیلم اکران میشد محال ممکن بود از سالن بیرون بیایم.
هشت ـ حدودا ده دقیقه کنار صندوقهای آرای مردمی ایستادم تا شاید کاغذ رأیی را تماشاگران در قسمت متوسط یا ضعیف بیندازند اما خب من که ندیدم حتی یک مورد!
نه ـ حوض نقاشی به خاطر ایراداتش ابدا فیلم کاملی نیست و ممکن است نتواند در کسب سیمرغ موفق عمل کند اما شهاب حسینی مستحق دریافت سیمرغ است تمام لحظات بازیاش را بشود ندید گرفت ـ که خیلی بیانصافی میخواهد ـ نمیشود از مونولوگ پشت پنجرهی کلاس گذشت، آن مونولوگ به تنهایی سیمرغ دارد.
وقتی از فرزندش برای اینکه پدر اوست عذر میخواهد واقعا نمیشود آرام نشست! نفس آدم میگیرد و ... خب همهی حسها را که نمیشود توصیف کرد!
ده ـ نگار جواهریان یک بار برای "طلا و مس" که از نظر حسی شاید شبیه به "حوض نقاشی" باشد موفق به گرفتن جایزه شده است. برای "اینجا بدون من" هم به کررات از سوی منتقدین و اصحاب رسانه مورد تحسین قرار گرفته است بنابراین شاید این احساس به وجود بیاید که دیگر بس است تقدیر به عمل آوردن از این جنسِ بازی!
اما خیلی عجیب به نظر میرسد نادیده گرفتن بازی او وقتی دارد پیتزا درست میکند و هرچه را که خانم ناظم روی خمیر پیتزا میگذارد برمیدارد، یا وقتی که سر همسرش غر میزند و او را مقصر اتفاقات میداند وقتی با جواب او مواجه میشود که "تقصیر خودته بلد نیستی پیتزا درست کنی" پایش شل میشود میپرسد: "چی؟" جلوی پای شوهرش مینشیند و پس از شنیدن حرفهای او میپرسد: " توام میخواستی خانوم ناظم زنت بود؟" یا ترس باورپذیرش برای بالا رفتن از نردبان بلند و ... خیلی خیلی از دایرهی انصاف خارج است نادیده گرفتن نگار جواهریان که از پس هر نقشی برمیآید به این بهانهی عجیب که قبلا بارها به خاطر هنرنماییاش تحسین شده.
یازده ـ حوض نقاشی یک پیام مهم برای سینمای ایران دارد آن هم اینکه ما در ایران داریم بازیگرانی که میتوانند با یک خط داستانی ساده چنان مخاطب را با تواناییشان میخکوب کنند که کاری کنند تا مخاطب وادار شود چشم بر ایرادات ببندد و دوستشان بدارد و به خاطر لذتی که از دیدن بازی آنها نصیبشان فیلم را بارها و بارها ببینند.
دوازده ـ امیدوارم مازیار میری مسیرش را در فیلمسازی مشخص کند تا از این به بعد با اعتماد بر نام او بشود بر تماشای فیلمهایش نشست نه فقط به خاطر تیم بازیگران حرفهای که همیشه انتخاب میکند. و در نهایت، عشق ناب و خالصمان آرزوست! این را آرای مردمی و میزان استقبالشان فریاد میزند.
- مرسده مقیمی